حسابدارلغتنامه دهخداحسابدار. [ ح ِ ] (نف مرکب ) آنکه حساب خرج و دخل اداره یا جائی را نگاه میدارد . محاسب . حَسّاب .
حسابدارفرهنگ فارسی عمیدکسی که حساب، دادوستد، قرض، و طلب اداره یا مؤسسهای را در دفتر ثبت و محاسبه میکند؛ محاسب.
حسابداریلغتنامه دهخداحسابداری . [ ح ِ ] (حامص مرکب ) عمل حسابدار. محاسبه . حِساب . شمار . || (اِ مرکب ) اداره ٔ محاسبات .
حسابداریفرهنگ فارسی عمید۱. عمل منظم نگهداشتن حسابها.۲. (اسم) شعبهای در یک اداره یا مؤسسه که به حسابهای آن اداره یا بنگاه رسیدگی میکند.
حسابداریلغتنامه دهخداحسابداری . [ ح ِ ] (حامص مرکب ) عمل حسابدار. محاسبه . حِساب . شمار . || (اِ مرکب ) اداره ٔ محاسبات .
حسابداریفرهنگ فارسی عمید۱. عمل منظم نگهداشتن حسابها.۲. (اسم) شعبهای در یک اداره یا مؤسسه که به حسابهای آن اداره یا بنگاه رسیدگی میکند.