حسادتلغتنامه دهخداحسادت . [ ح َ دَ ] (ع مص ) حسد ورزیدن . بد خواستن . تمنا کردن انتقال نعمت و فضیلت از کسی بسوی خویش یا زایل شدن از وی . (آنندراج ). رشک . رشک بردن . حسد. بدخواهی . بدخواستن . (تاج المصادر بیهقی ). رشگنی . بدخواستن برای کسی .
حصادتلغتنامه دهخداحصادت . [ ح َ دَ / ح ِ دَ ] (ع اِ) حصادة. هنگام درودن کشت . درودنگاه . هنگام درو. (منتهی الارب ). || گیاهی است که از خوردن آن گوسفند را علت حباط عارض گردد. || کشت دروده . حصید. حصیده . محصود.
حسادتjealousyواژههای مصوب فرهنگستانهیجانی منفی در یک رابطۀ سهسویه شامل حسود و محبوب و رقیب که بین حسود و رقیب شکل میگیرد
رشک آوردنلغتنامه دهخدارشک آوردن . [ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) حسد بردن . رشک بردن . حسادت ورزیدن . (یادداشت مؤلف ) : بر این آب غیرت برد آب حیوان بر این حوض رشک آورد حوض کوثر.خاقانی .
رشک ورزیدنلغتنامه دهخدارشک ورزیدن . [ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) حسد ورزیدن . حسادت کردن . رشک نمودن . حسادت ورزیدن . رشک بردن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رشک آوردن و رشک بردن و رشک آمدن شود.
حسد آمدنلغتنامه دهخداحسد آمدن . [ ح َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) حسادت ورزیدن . عارض شدن حسد برکسی : حسد آمد همگان را چنان کار ازوبرمیدند و رمیده شود از شیر حمیر. ناصرخسرو.بازان شاه را حسد آید بدین شکارکان شاهباز را دل سعدی نشیمن است
حسادتلغتنامه دهخداحسادت . [ ح َ دَ ] (ع مص ) حسد ورزیدن . بد خواستن . تمنا کردن انتقال نعمت و فضیلت از کسی بسوی خویش یا زایل شدن از وی . (آنندراج ). رشک . رشک بردن . حسد. بدخواهی . بدخواستن . (تاج المصادر بیهقی ). رشگنی . بدخواستن برای کسی .
حسادتjealousyواژههای مصوب فرهنگستانهیجانی منفی در یک رابطۀ سهسویه شامل حسود و محبوب و رقیب که بین حسود و رقیب شکل میگیرد
حسادتلغتنامه دهخداحسادت . [ ح َ دَ ] (ع مص ) حسد ورزیدن . بد خواستن . تمنا کردن انتقال نعمت و فضیلت از کسی بسوی خویش یا زایل شدن از وی . (آنندراج ). رشک . رشک بردن . حسد. بدخواهی . بدخواستن . (تاج المصادر بیهقی ). رشگنی . بدخواستن برای کسی .
حسادتjealousyواژههای مصوب فرهنگستانهیجانی منفی در یک رابطۀ سهسویه شامل حسود و محبوب و رقیب که بین حسود و رقیب شکل میگیرد