حصاةلغتنامه دهخداحصاة. [ ح َ ] (ع اِ) سنگ ریزه . (دهار). ریگ . جمرة. رمل . یکی سنگ ریزه و یکی حصا. حکیم مؤمن گوید: رادع و مجفف است و سائیده ٔ او مثل غبار جهت نزف الدم جراحات و رفع ورم مفید است و انداختن آن در کوزه ٔ آب مصلح غلظت آن و مقوی احشاست . (تحفه ). || سنگ که در مثانه بود. سنگ که در گ
حصاةدیکشنری عربی به فارسیريگ , سنگريزه , شيشه عينک , نوعي عقيق , باسنگريزه فرش کردن , باريگ حمله کردن , نقش ونگار ريگي دادن به
مقدارسنجی 2assayواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] تعیین مقدار کمی یا کیفی اجزای یک ماده [علوم دارویی] تعیین مقدار هریک از اجزای دارویی موجود در فراورده متـ . تعیین مقدار
بالگرد هجومیassault helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که از آن در جابهجایی نیروهای هجومی خودی برای درگیری با نیروهای دشمن و حمله به آنها یا تصرف و حفظ عوارض حساس منطقة عملیات استفاده میشود
ردة هجومیassault echelonواژههای مصوب فرهنگستانعنصری از واحدها و نیروهای رزمی و هوایی در عملیات آبخاکی که مأموریت ادارة حملة اولیه بر روی مناطق عملیاتی را بر عهده دارد
آتش هجومیassault fireواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آتش که سربازان حملهکننده در هنگام نزدیک شدن به دشمن اجرا میکنند
حصاةالمسکلغتنامه دهخداحصاةالمسک . [ ح ِ تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) اجزاء سخت و صلب که در نافه ٔ مشک باشد.
حصاةالاسفنجلغتنامه دهخداحصاةالاسفنج . [ ح َ تُل ْ اِ ف َ] (ع اِ مرکب ) حجرالاسفنج . رجوع به حجرالاسفنج شود.
حجر حصاةلغتنامه دهخداحجر حصاة. [ ح َ ج َ رِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) موج دریای مغرب آنرا با ساحل می فکند. مانند چرخ زنان است . شربتی از آن بقدر ده حبه دفع سنگ مثانه کند. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
حصاة کلیهلغتنامه دهخداحصاة کلیه . [ ح َ ت ِ ک ُل ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حصاة شود. || بیماری حصاة؛ بیماری آمدن سنگ در عضوی . || بیماری حصاة کلیه ؛ درد و بیماری که از پیدا آمدن حصاة در گرده تولید کند.
حصاة ضرسلغتنامه دهخداحصاة ضرس . [ ح َ ت ِ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قشر حجری که در بن دندانها بندد.
حصاةالمسکلغتنامه دهخداحصاةالمسک . [ ح ِ تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) اجزاء سخت و صلب که در نافه ٔ مشک باشد.
حصاة کلیهلغتنامه دهخداحصاة کلیه . [ ح َ ت ِ ک ُل ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حصاة شود. || بیماری حصاة؛ بیماری آمدن سنگ در عضوی . || بیماری حصاة کلیه ؛ درد و بیماری که از پیدا آمدن حصاة در گرده تولید کند.
حصاةالاسفنجلغتنامه دهخداحصاةالاسفنج . [ ح َ تُل ْ اِ ف َ] (ع اِ مرکب ) حجرالاسفنج . رجوع به حجرالاسفنج شود.
حصاة ضرسلغتنامه دهخداحصاة ضرس . [ ح َ ت ِ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قشر حجری که در بن دندانها بندد.
حجر حصاةلغتنامه دهخداحجر حصاة. [ ح َ ج َ رِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) موج دریای مغرب آنرا با ساحل می فکند. مانند چرخ زنان است . شربتی از آن بقدر ده حبه دفع سنگ مثانه کند. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
محصاةلغتنامه دهخدامحصاة. [ م َ ] (ع ص ) زمین سنگریزه ناک . (منتهی الارب ). زمینی باسنگریزه . (مهذب الاسماء).
صاحب الحصاةلغتنامه دهخداصاحب الحصاة.[ ح ِ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) بنقل صدوق وی به خدمت امام عصر مشرف و بر معجزه ٔ آن حضرت واقف گشته است و مشخصات دیگری از او موجود نیست . (ریحانة الادب ج 2 ص 422).