حصانت

hasānat

معنی

۱. منیع و استوار بودن.
۲. [مجاز] پارسا و پاک‌دامن بودن؛ عفیف بودن.

مترادف

۱. استحکام، استواری ≠ نااستواری، سستی
۲. پاکدامنی، عصمت، عفت

جست‌وجوی دقیق

حصانت

لغت‌نامه دهخدا

حصانت . [ ح َ ن َ ] (ع اِمص ) حصافت . استواری . محکمی . استحکام . استوار شدن حصار و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ): و با عقل خود آن یک حصن بی حصانت را... (جهانگشای جوینی ). || پارسائی . (زمخشری ). پرهیزکار شدن . نهفته شدن زن . (تاج المصادر بیهقی ).

حصانت

فرهنگ فارسی عمید

۱. منیع و استوار بودن.۲. [مجاز] پارسا و پاک‌دامن بودن؛ عفیف بودن.

حصانت

فرهنگ فارسی معین

(حَ نَ) [ ع . حصانة ] (مص ل .) استوار بودن ، محکم بودن .

حصانت

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. استحکام، استواری ≠ نااستواری، سستی ۲. پاکدامنی، عصمت، عفت

جست‌وجوی هم‌آوا

عشانط

لغت‌نامه دهخدا

عشانط. [ ع َ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَشنَّط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عشنط شود.

اسانید

لغت‌نامه دهخدا

اسانید. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِسناد. || ج ِ اَسناد. جج ِ سَنَد.

اسانید

فرهنگ فارسی عمید

= اِسناد

اسانید

فرهنگ فارسی معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ.)1 - جِ اسناد. 2 - در علم نحو عبارتست از ایتاع و نسبت تامه بین دو کلمه ، مانند نسبت خبر به مبتداء.

عیسوند

لغت‌نامه دهخدا

عیسوند. [ عیس ْ وَ ] (اِخ ) دهی مرکز دهستان عیسوند بخش برازجان شهرستان بوشهر با 752 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات . محصول آن خرما، غلات ، تنباکو، جالیزکاری و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

جست‌وجوی متن

استحکام

فرهنگ مترادف و متضاد

استقامت، استواری، تحکیم، تقویت، ثبات، حصانت، محکمی

فک

لغت‌نامه دهخدا

فک . [ ف َ ] (اِخ ) این قلعه به دوفرسخی دلیجان است وآن را به حصانت و محکمی صفت کرده اند. (تاریخ قم ).

دزگاه

لغت‌نامه دهخدا

دزگاه . [ دِ ] (اِخ ) به فارسی نام محلی بوده در قدیم الایام معروف و به حصانت موصوف اما اکنون نامی از آن باقی است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).

استواری

فرهنگ مترادف و متضاد

استحکام، استقامت، استقرار، پایداری، تایید، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، حصانت، محکمی، مقاومت، وثاقت ≠ سستی، نااستواری

مناعت

لغت‌نامه دهخدا

مناعت . [ م َ ع َ ] (ع اِمص ) عزت و عزت نفس و متانت . (ناظم الاطباء). عزت نفس داشتن . علو طبع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناعة. رجوع به مناعة شود. || بزرگ منشی . (ناظم الاطباء) : چونکه به من بنگری ز کبر و مناعت من چه کنم گر ترا ضیاع و عقار ا

درپیوند

بیشتر بدانید

حصانت

hasānat

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

حصانت

لغت‌نامه دهخدا

حصانت

فرهنگ فارسی عمید

حصانت

فرهنگ فارسی معین

حصانت

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

عشانط

لغت‌نامه دهخدا

اسانید

لغت‌نامه دهخدا

اسانید

فرهنگ فارسی عمید

اسانید

فرهنگ فارسی معین

عیسوند

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

استحکام

فرهنگ مترادف و متضاد

فک

لغت‌نامه دهخدا

دزگاه

لغت‌نامه دهخدا

استواری

فرهنگ مترادف و متضاد

مناعت

لغت‌نامه دهخدا