حصینلغتنامه دهخداحصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن مروان جشمی . از وافدین بر پیغمبر بوده است . (الاصابة ج 2 ص 21).
حصینلغتنامه دهخداحصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن حارث جعفی . پیغمبر را درک کرده است . (الاصابة ج 2 ص 62).
حصینلغتنامه دهخداحصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن جندب ، مکنی به ابی جندب .صحابیست . (الاصابة ج 2 ص 18). رجوع به ابوظبیان شود.
حصینلغتنامه دهخداحصین . [ ح َ ] (ع ص ) محکم . استوار. استوار که کس بر وی قادر نباشد : گر ز خیمه سوی جنگ آمد و خم داد کمان دشمن او را چه بصحرا و چه در حصن حصین . فرخی .زن و بچه ... گسیل می کردند بحصارقوی و حصین که داشتند در پس پشت .