لغتنامه دهخدا
حطء. [ ح ِطْءْ ] (ع مص ) حطء به ارض کسی را؛ بر زمین افکندن او را. || بر پشت کسی زدن به کف دست . || آرامیدن با زن . (منتهی الارب ). || حطء سلح ؛ ریخ افکندن . (از منتهی الارب ). || حطء قِدر بزبد؛ کفک برآوردن دیگ . || دفع از رأی . || زدن و انداختن . (منتهی الارب ). || پلیدی افک