حظوظلغتنامه دهخداحظوظ. [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حظ. (دهار). حظاء. احظ. (جمع بر غیر قیاس ). (مهذب الاسماء). حظوظة.- حظوظ خمسه ؛ (اصطلاح احکامیان از منجمین ) عبارت از خانه [ بیت ] و شرف و مثلثه و حد و وجه . و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: کما یذکر فی لفظ الایصال . فی فص
عجوزلغتنامه دهخداعجوز. [ ع َ] (ع ص ، اِ) پیره زن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی ). زن گنده پیر کلان سال . (منتهی الارب ). المراءة المسنة لعجزها عن اکثر الامور و آن وصف خاص به آن است . (اقرب الموارد). ج ، عُجُز، عَجائز : عجوز جهان در نکاح فلک شدکه جز
ابتزازلغتنامه دهخداابتزاز. [ اِت ِ ] (ع مص ) گرفتن و ربودن چیزی به ستم . نزع . انتزاع . سلب . غصب . غلبه . || کثرت حظوظ کوکبی دربرجی و در این صورت این کوکب را مبتزّعلیه گویند.
رعونهلغتنامه دهخدارعونه . [ رُ ن َ ] (ع مص ) رَعن . (منتهی الارب ). کالیو شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) بی خرد شدن . (دهار) (از اقرب الموارد). حمق . (بحر الجواهر). کمی فکر. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح صوفیه ) ثابت ماندن با حظوظ نفس و مقتضی طباع آن . (از تعریفات جرجانی ). رجوع به
رهبانیتلغتنامه دهخدارهبانیت . [ رُ نی ی َ ] (ع اِمص ) زهد ترسایان که بازداشتن نفس باشد از حظوظ و لذات چنانکه نکاح نکنند و غذای لذیذ و خوب نخورند بلکه گاه برای رفع شهوت آلت تناسل را می برند. (از غیاث اللغات )(ناظم الاطباء). ورزیدن راهبی . (السامی فی الاسامی ). زاهدی ورزیدن . راهبی ورزیدن . رجوع ب
منابعلغتنامه دهخدامنابع. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ منبع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : ذوالقرنین فرمود که سواد لشکرها گرد خضرای دارالملک دایره درآورند و حصار دهند، و مزارع را آتش زدن فرمود و منابع را آب بریدن اجازت داد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن
محظوظلغتنامه دهخدامحظوظ. [ م َ ] (ع ص ) رجل محظوظ و حظیظ و حظی ؛ مرد بخت مند و دولتی . (منتهی الارب ). مرد بخت مند ودارای بهره از روزی و رزق . (ناظم الاطباء). دولتی . بهره مند. بهرمند. برخوردار. متمتع. (یادداشت مرحوم دهخدا). بختور. (غیاث ) (آنندراج ). کامیاب : با دو