حمدانلغتنامه دهخداحمدان . [ ح َ ] (اِ) آلت تناسلی مرد : بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین که سیماب از سر حمدان فروریزمش در سوله .عسجدی .آن که ز حمدان خوشگوار و لطیفش کنده و شلف آرزو برند خرانبار.سوزنی .
حمدانلغتنامه دهخداحمدان . [ ح َ ] (اِخ ) (آل ...) نام دولتی است که در زمان خلافت عباسیان در جزیره و سوریه فرمانروائی داشته و ابوالهیجا عبداﷲبن حمدان مؤسس این سلاله بوده و حمدانیان در زمان سیف الدوله به اوج عزت و اقبال نایل شدند و شأن و شوکت درخشان یافتند و دائره ٔ حکومتشان توسعه پیدا کرد و س
حمدانلغتنامه دهخداحمدان . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحیم الاثاربی . وی طبیب ، ادیب و شاعر و روز و شب در طلب دانش بود در مجالس دانشمندان و اهل ادب حاضر میشد و بعد از سال 554 هَ . ق . بمرد.
پهمدانلغتنامه دهخداپهمدان . [ پ َ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دهشال بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان ، واقع در 11 هزارگزی شمال خاوری آستانه . جلگه ، معتدل مرطوب . دارای 1501 تن سکنه ، آب آن از حشمت رود از سفیدرود، محصول آنجا برنج و
همدانلغتنامه دهخداهمدان . [ هََ ] (اِخ ) حی چهارم کهلان و ایشان فرزندان همدان بن مالک بن ... کهلان اند که جای آنها در مشرق یمن بوده است و همدانیان از پیروان علی بن ابی طالب و شیعه بودند. (ترجمه به اختصار از صبح الاعشی ج 1 ص 328</span
همدانلغتنامه دهخداهمدان . [ هََ ] (اِخ ) دهی از بخش شهربابک شهرستان یزد که 137 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
همدانلغتنامه دهخداهمدان . [ هََ م َ ] (اِخ ) یکی از پنج ناحیه ٔ پهله است . (ابن الندیم ). راجع به همدان لازم است گفته شود: اول دفعه ای که اسم این محل در کتیبه ٔ تیگلات پالسر [ = تیگلات پیلسر ] اول در حدود 1100 ق . م . آمده است این پادشاه آسور اسم آن را امدانه
همدانلغتنامه دهخداهمدان .[ هََ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش خداآفرین شهرستان تبریز که 178 تن سکنه دارد. آب آن از رود ارس و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
حسن حمدانیلغتنامه دهخداحسن حمدانی . [ ح َ س َ ن ِ ح َ ](اِخ ) ابن حمدان تغلبی ، مکنی به ابوعلی حمدانی و ناصرالدوله . یکی از امراء حمدانی و از فرزندان حسن بن عبداﷲ حمدانی است . در مصر بزرگ شد و به سرداری لشکر مستنصر رسید و به دست سران ترک در 465 هَ . ق . کشته شد. (ا
حسین حمدانیلغتنامه دهخداحسین حمدانی . [ ح ُ س َ ن ِ ح َ ] (اِخ ) ابن حمدان بن حمدون تغلبی . متوفی 306 هَ . ق . / 918 م . عموی سیف الدولة حمدانی و مؤسس حمدانیان است . در 2
آل حمدانلغتنامه دهخداآل حمدان .[ ل ِ ح َ ] (اِخ ) حکام حلب که سرسلسله ٔ آنان عبداﷲبن حمدان بن حارث بن نعمان از بنی ربیعه بوده و در عهد مکتفی در 293 هَ .ق . حکومت حلب یافته و 25 سال حکم رانده و تا 391</s
ابراهیم حمدانیلغتنامه دهخداابراهیم حمدانی . [ اِ م ِ ح َ ] (اِخ )ابوطاهر. از امرای حمدانی حلب (371-380 هَ .ق .).
ابوالهیجاءلغتنامه دهخداابوالهیجاء. [ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) ابن حمدان . رجوع به عبداﷲبن حمدان ... شود.
قرمطلغتنامه دهخداقرمط. [ ق ِ م ِ ] (اِخ ) ابن حمدان . فرزند حمدان گبر بود که وزیر یزدگرد شهریار بود. قرمطبن حمدان را امام جعفر صادق به تهمت فلسفه متهم کرد و به آخر کار عمر عبدالعزیز خلیفه قرمطبن حمدان را به الحاد به دار بیاویخت . (النقض ص 92).
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصرالدوله حسین بن عبداﷲبن حمدان ازملوک بنی حمدان در موصل . رجوع بناصرالدوله ... شود.
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسین بن عبداﷲبن حمدان ملقب بناصرالدوله از ملوک بنی حمدان موصل . رجوع به ناصرالدوله ... شود.
محمدانلغتنامه دهخدامحمدان . [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نبت بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار، واقع در 110هزارگزی باختر نیکشهر کنار راه مالرو نبت به فنوج با 300 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهن
فقیه احمدانلغتنامه دهخدافقیه احمدان . [ ف َ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش خورموج شهرستان بوشهر، دارای 493 تن سکنه . آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و خرماست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کاس احمدانلغتنامه دهخداکاس احمدان . [ اَ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 3هزارگزی شمال فومن . جلگه و معتدل و مرطوب و مالاریائی و دارای 295 تن سکنه است . محصولات آن برنج و توتون و سیگار و چای و اب