لغتنامه دهخدا
حمر. [ ح َ م َ ] (ع مص ) ناگوارد شدن اسب از خوردن جو و جز آن و متغیر گردیدن بوی دهن وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوختن مرد از خشم . || حمر دابة؛ کند گردیدن از فربهی مانند خر. (منتهی الارب ). || دوال پیراستن . || پوست باز گردانیدن گوسفند را. (آنندراج ). || (اِ) بیمار