حمولهلغتنامه دهخداحموله . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
حمولهواژهنامه آزادتیره ای از طایفۀ سهونی که جزء شاخۀ چهارلنگ کیان ارثی در ایل بختیاری است. البته صورت صحیح نوشتاری آن هموله است.
حمولةلغتنامه دهخداحمولة. [ ح َ ل َ ] (ع ص ) بارکش از شتر و خر و مانند آن . (منتهی الارب ). بار بر آن باشد یا نباشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتری که بار میبرد. (اقرب الموارد). اشتر بارکش . (مهذب الاسماء). || (اِ) احمال و اثقال . (منتهی الارب ).
حمولةلغتنامه دهخداحمولة. [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) بارها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): گویند: حمولة علیها حُمولة. (منتهی الارب ). || (اِ) ج ِ حِمل . (اقرب الموارد). رجوع به حمل شود.
همولةلغتنامه دهخداهمولة. [ هَُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هامل شود.
حَمُولَةًفرهنگ واژگان قرآنچارپايان بزرگسال( از اين جهت آنها را حموله ميخوانند که طاقت برداشتن حمل بار را دارند )
حمولةلغتنامه دهخداحمولة. [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) بارها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): گویند: حمولة علیها حُمولة. (منتهی الارب ). || (اِ) ج ِ حِمل . (اقرب الموارد). رجوع به حمل شود.
حَمُولَةًفرهنگ واژگان قرآنچارپايان بزرگسال( از اين جهت آنها را حموله ميخوانند که طاقت برداشتن حمل بار را دارند )
حمولاتلغتنامه دهخداحمولات . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حمول . رجوع به حمول شود. || ج ِ حمولة : از مختلفات سلاح ها و آلات دیگر تا درفش و سوزن و حبال و مراکب و حمولات از براذین و جمال تعیین کنند. (جهانگشای جوینی ). و از گله ها و رمه ها مراکب و حمولات گزیده بکشیدند. (جهانگشای جوینی
فَرْشاًفرهنگ واژگان قرآنخردسالان چهارپايان ( در عبارت "مِنَ ﭐلْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً کُلُواْ "وجه اين تسميه يا اين است که از کوچکي مانند فرش زمينند ، و يا اين است که مانند فرش لگد ميشوند و ممكن است هم منظور همان فرش معروف باشد و آنوقت منظور از آيه مي شود چهارپايان پشم دهنده و كرك دهنده)
حمولةلغتنامه دهخداحمولة. [ ح َ ل َ ] (ع ص ) بارکش از شتر و خر و مانند آن . (منتهی الارب ). بار بر آن باشد یا نباشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتری که بار میبرد. (اقرب الموارد). اشتر بارکش . (مهذب الاسماء). || (اِ) احمال و اثقال . (منتهی الارب ).
محمولهلغتنامه دهخدامحموله . [ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) محمولة. آنچه از جائی به جائی برده شود از جنس باز یا بسته ها و غیره . || کالای تجاری . || نوعی از گندم تیره رنگ بسیار دانه مانند پنبه دانه که خوشه ٔ سطبر و دانه ٔ بسیار دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا) (آنندراج ).
محمولهدیکشنری فارسی به انگلیسیcargo, consignment, delivery, freight, goods, lading, load, package, shipment, traffic
محمولهفرهنگ فارسی معین(مَ لِ) [ ع . محمولة ] (اِمف .) مؤنث محمول ؛ کالایی که در یک بسته ، مجموعه یا نوبت از جایی به جایی حمل می شود.