حنوطلغتنامه دهخداحنوط. [ ح َ ] (ع اِ) بوی مردگان . (مهذب الاسماء). ج ، حنط. (مهذب الاسماء). بوی خوش برای مردگان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عطر مردگان . بوی خوش و هر ادویه ای که از فساد جلوگیری کند، از قبیل : ذریره و مشک و عنبر و کافور و جز آن از قصب هندی و صندل که جسد میت
حنوطلغتنامه دهخداحنوط. [ ح ُ ] (ع مص ) خداوند وقت درو شدن گشتن . (منتهی الارب ). وقت درو شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هنگام درو شدن . (محیط المحیط). || سپید گردیدن گیاه رمث و پخته شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (محیط المحیط). || حَنوط پاشیدن بر میت . (منتهی الارب )
حنوطفرهنگ فارسی عمید۱. مادهای خوشبو و مانند کافور که پس از غسل دادن مرده به جسد او میزنند.۲. (اسم مصدر) مالیدن این ماده به جسد مرده.
حنوطفرهنگ فارسی معین(حَ) [ ع . ] (اِ.) دارویی معطر مانند کافور که پس از غسل میت به جسد می زنند تا دیرتر متلاشی شود.
نُت 1noteواژههای مصوب فرهنگستانهریک از نشانههای مختلفی که برای ثبت اصوات و سکوتهای موسیقایی و ویژگیهای آنها نزد اقوام گوناگون در دورههای مختلف به کار رفته باشد
سرِ نُتnote headواژههای مصوب فرهنگستانبخش اصلی نماد نُت که محل آن روی حامل نشاندهندۀ زیروبمی نغمه است
نت گرفتهstopped noteواژههای مصوب فرهنگستان1. صدایی که نوازنده در هنگام نواختن هورن یا ترمپت با قرار دادن دست خود در برابر یا درون شیپورۀ ساز، تولید میکند 2. نتی که با گرفت یا پردهگیری تولید میشود متـ . صوت گرفته stopped tone
نُت میدیMIDI noteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیام مسیر میدیِ دوقسمتی که قسمت اول آن فرمانِ روشن شدن و قسمت دوم آن فرمانِ خاموش شدن است
حنوطفروشلغتنامه دهخداحنوطفروش . [ ح ُ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که بوی خوش برای مردگان می فروشد. (ناظم الاطباء).
حنوط کردنلغتنامه دهخداحنوط کردن . [ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )بوی خوش از قبیل کافور پس از شستن بر مرده پاشیدن ، و این از مراسم دینی غسل میت است . مرحوم آیت اﷲ فیض در رساله ٔ ذخیره آرد: بعد از غسل واجب است میت را حنوط کنند، یعنی به پیشانی و کف دستها و سر زانوها و سردو انگشت بزرگ پاهای او کافور بمالند
متحنطلغتنامه دهخدامتحنط. [ م ُ ت َ ح َن ْ ن ِ ] (ع ص ) مرده ای که خوشبوی شده باشد به حنوط و حنوط بوی خوشی است برای مردگان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دفن شده ٔ با حنوط و گیاههای خوشبو. (ناظم الاطباء).
حنوط کردنلغتنامه دهخداحنوط کردن . [ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )بوی خوش از قبیل کافور پس از شستن بر مرده پاشیدن ، و این از مراسم دینی غسل میت است . مرحوم آیت اﷲ فیض در رساله ٔ ذخیره آرد: بعد از غسل واجب است میت را حنوط کنند، یعنی به پیشانی و کف دستها و سر زانوها و سردو انگشت بزرگ پاهای او کافور بمالند
حنوطفروشلغتنامه دهخداحنوطفروش . [ ح ُ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که بوی خوش برای مردگان می فروشد. (ناظم الاطباء).