لغتنامه دهخدا
حجامت . [ ح ِ م َ ] (ع مص ) خون تن از شیشه و شاخ برکشیدن پس از شکافهای خرد که به تن دهند با استره . خون کشیدن با شاخ یا شیشه ای از تن پس از خستن تن به استره .احتجام . حجامت کردن . (دهار). حجامة. خون گشادن از تن با استره و بشاخ یا شیشه مکیدن تا هرچه بیشتر بیرون دَوَدَ . || (اِ