حکللغتنامه دهخداحکل . [ ح ُ ] (ع اِ) ما لانطق له ، کالنمل و غیره . آنکه شنیده نمیشود آواز وی ،چنانکه موران . (مهذب الاسماء). || خشکی نسا [ رگ ِ معروف ] اسپ و سستی کعب وی . (منتهی الارب ).
حکللغتنامه دهخداحکل . [ ح َ ] (ع مص ) حکل خبر بر کسی ؛ مشکل شدن خبر بر وی . || حکل رمح ؛ استاده کردن نیزه را بر یکی از دو پای . || حکل به عصا؛ زدن با عصا. (منتهی الارب ).
اعتدال مساویequal temperamentواژههای مصوب فرهنگستاناعتدالی که بر مبنای آن یک اکتاو به دوازده نیمپردۀ مساوی تقسیم میشود
حقرأی برابرequal suffrageواژههای مصوب فرهنگستانبرخورداری یکسان رأیدهندگان از حق رأی بدون توجه به جایگاه اجتماعی و اقتصادی آنان
فرصت برابرequal opportunityواژههای مصوب فرهنگستاناصلی ناظر بر برخورد مشابه با همۀ اشخاص، صرفِنظر از جنس و نژاد و مذهب و قومیت و مانند آنها
مزد برابرequal payواژههای مصوب فرهنگستانبرداشتی که براساس آن گروههای مختلف مانند مردان و زنان باید در مقابل کار مشابه، مزد مشابه دریافت کنند
حقللغتنامه دهخداحقل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک . ملقب به ذوقنات . یکی از ملوک حمیراست . (منتهی الارب ).
حکلیالغتنامه دهخداحکلیا. [ ] (اِخ ) (یعنی کسی که خداوند او را در تنگی میگذارد). او پدر نحمیا بود. (نح 1:1 و 10:1) (قاموس کتاب مقدس ).
حکلیالغتنامه دهخداحکلیا. [ ] (اِخ ) (یعنی کسی که خداوند او را در تنگی میگذارد). او پدر نحمیا بود. (نح 1:1 و 10:1) (قاموس کتاب مقدس ).
محکللغتنامه دهخدامحکل . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) کار دشوار و مبهم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || برانگیزاننده ٔ بدی و دشواری . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحکللغتنامه دهخداتحکل . [ ت َ ح َک ْ ک ُ ] (ع مص ) ستیهیدن به جهل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد).