حیثلغتنامه دهخداحیث . [ ح َ ث ُ / ث َ / ث ِ ] (ع اِ) جا. (منتهی الارب ). آنجا. (ترجمان عادل بن علی ). کجا. هر کجا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و آخر آن مبنی بر هر سه حرکت (فتح و کسر و ضم ) آید. (منتهی الارب ). حیث ظرف مکا
حیثفرهنگ فارسی عمید۱. دلیل؛ علت.۲. [قدیمی] جا؛ مکان.⟨از این حیث: از این بابت؛ از این جهت.⟨از حیثِ: از لحاظِ؛ از جهتِ؛ از نظرِ.
حیثلغتنامه دهخداحیث . [ ح َ ث ُ / ث َ / ث ِ ] (ع اِ) جا. (منتهی الارب ). آنجا. (ترجمان عادل بن علی ). کجا. هر کجا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و آخر آن مبنی بر هر سه حرکت (فتح و کسر و ضم ) آید. (منتهی الارب ). حیث ظرف مکا
حیثفرهنگ فارسی عمید۱. دلیل؛ علت.۲. [قدیمی] جا؛ مکان.⟨از این حیث: از این بابت؛ از این جهت.⟨از حیثِ: از لحاظِ؛ از جهتِ؛ از نظرِ.