خاطللغتنامه دهخداخاطل . [ طِ ] (ع ص ) باطل . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). کلام بی ربط. بیهوده . فاسد و بی معنی . رجوع به خطل شود.
ختللغتنامه دهخداختل . [ خ ِ ] (ع اِ) پوشش . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (معجم الوسیط). || محلی که بدان جا پنهان میشوند. (از متن اللغة) (معجم الوسیط). || خانه . (ناظم الاطباء). || سوراخ خرگوش .
ختللغتنامه دهخداختل . [ خ ُت ْ ت َ ] (اِخ ) بشاری آنرا کورتی وسیع و پرشهر می آورد. از جغرافیادانان عرب بعضی آنرا منسوب به بلخ میداند ولی این رأی خطاست زیرا ختل در عقب جیحون قرار دارد و واجب است که از مضافات هیطل که در ماوراءالنهر است دانسته شود. این ناحیه از صفانیان بزرگتر و پهناورتر و پرخی
ختللغتنامه دهخداختل . [ خ َ ] (ع مص ) فریفتن . (از شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ): و صنف تعلموه للاستطالة والختل (از حدیث حسن در صفت طلاب بنقل معجم الوسیط). || آرام آرام از پشت شکارراه یافتن بجهت صید تا آن حیوان متوجه تعقیب خود نشود. (
ختللغتنامه دهخداختل . [ خ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است از بدخشان که اسب خوب از آنجا آورند و اسب ختلی منسوب به آن ولایت است . (از برهان قاطع).
متخاتللغتنامه دهخدامتخاتل . [ م ُ ت َ ت ِ] (ع ص ) فریفته شونده با یکدیگر. (آنندراج ). یکدیگررا فریبنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاتل شود.
مخاتللغتنامه دهخدامخاتل . [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) فریبنده . (آنندراج ). فریب دهنده و خدعه کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
تخاتللغتنامه دهخداتخاتل . [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) یکدیگر را فریفتن . (زوزنی ) (آنندراج ). فریفته شدن با یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).