خاسرلغتنامه دهخداخاسر. [ س ِ ] (اِخ ) سَلم بن عمروبن حماد ملقب بخاسر مولی تیم بن مرة شاعری خوش طبع از شعراء دولت عباسی و مدیحه سرایان برامکه بود در علت ملقب شدن او بخاسر می گویند پدرش بهر او مالی گذارد و او آن را بر ادب خرج کرد پس او را بجهت این عمل گفتند: «انک الخاسر الصفقة» و او را این لقب
خاسرلغتنامه دهخداخاسر. [ س ِ ] (ع ص ) زیانکار. (آنندراج )(تاج العروس ) (اقرب الموارد) (المنجد) (زمخشری ) (مهذب الاسماء). کسی که در مال او زیان واقع شود، کسی که نقصان خود کند. (غیاث اللغة). زیان دیده . زیان رسیده . متضرر. زیان زده . زیان کرده . بزیان ، مقابل رابِح . ج ، خاسران (فارسی ). خاسرون
خوسرلغتنامه دهخداخوسر. [ خ َ ] (اِخ )نام وادیی بخاور موصل که آب این وادی بدجله میریزد،پلهایی بروی این آب زده اند و مسجد جامع و مناره ٔ قریه بروی این پلها بنا شده است . (از معجم البلدان ).
خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ َ ] (ع اِمص ) زیان . زیانکاری . نقصان مایه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || هلاکی . (یادداشت بخط مؤلف ). || (مص ) خسران . (منتهی الارب ). رجوع به خسران شود.
خاسرةلغتنامه دهخداخاسرة. [ س ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث خاسر: صفقة خاسرة؛ سودای به ضرر و زیان . مقابل رابحه .- کرة خاسره ؛ حمله ٔ غیر نافع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : تلک اذا کرة خاسرة. (قرآن 12/79).
خاسروواژهنامه آزادخواست رو = مادر زن .... ( خاسرو ) کسی که روی خواستگار را زمین نمی اندازد و ایشان را به همسری دخترش می پزیرد.
خاسرةلغتنامه دهخداخاسرة. [ س ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث خاسر: صفقة خاسرة؛ سودای به ضرر و زیان . مقابل رابحه .- کرة خاسره ؛ حمله ٔ غیر نافع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : تلک اذا کرة خاسرة. (قرآن 12/79).
خاسروواژهنامه آزادخواست رو = مادر زن .... ( خاسرو ) کسی که روی خواستگار را زمین نمی اندازد و ایشان را به همسری دخترش می پزیرد.
سلم الخاسرلغتنامه دهخداسلم الخاسر. [ س َ مُل ْ س ِ ] (اِخ ) سلم بن عمروبن حماد. شاعر بزرگوار و مداح مهدی و رشید خلفای عباسی . برای او اخباری است از بشاربن برد و ابی العتاهیه . او را اشعار دقیق و محکم است . او را بدین جهت خاسر گفته اند که قرآن را فروخته و با پول آن طنبوری خریده است . (از اعلام زرکلی