خاصیلغتنامه دهخداخاصی . (اِخ ) ملاخاصی . نام یکی از شعرا میباشد، و در مجالس النفایس آمده است : ملاخاصی در بلاهت ثانی ندارد و ماخولیا بر او غالب است . از اوست این مطلع:ما عاشقیم و رند بمیخانه میرویم پیمان شکسته بر سر پیمانه میرویم .(ترجمه ٔ مجالس النفایس تألیف امیر علیشیر نوائی ص
خاصیلغتنامه دهخداخاصی . [ خاص ْ صی ی ] (ص نسبی ) نقیض عامی . (آنندراج ). متعلق بخواص . منسوب بخواص : عطای تو بر آورده ست خاصی را و عامی راچو نام تو یمینی و امینی و نظامی را. فرخی (از آنندراج ).زید از سر محرمی و خاصی برده ز میان
پخشگاه اطلاعاتinformation clearing house/ information clearinghouseواژههای مصوب فرهنگستانواحدی در درون یک نهاد که به گردآوری و سازماندهی و ذخیرهسازی و اشاعۀ مدارک در یک حوزه یا رشتۀ تخصصی میپردازد
خاسپلغتنامه دهخداخاسپ . (اِ) سیب را گویند. تفاح . (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). رجوع بکلمه ٔ سیب شود.
خاصیتلغتنامه دهخداخاصیت . [ ی َ / صی ی َ / خاص ْ صی ی َ ] (ع اِ) طبیعت و خو با لفظ داشتن و گرفتن و بردن و بریدن مستعمل و سوم در لفظ خاژه بیاید. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، خاصیات ، خواص : چو جهان
خاصيةدیکشنری عربی به فارسینشان , خواص , شهرت , افتخار , نسبت دادن , حمل کردن , منشي , خيمي , نهادي , نهادين , منش نما , نشان ويژه , صفت مميزه , مشخصات
خاصیتفرهنگ فارسی عمید۱. خوی و طبیعت مخصوص کسی یا چیزی.۲. فایده و اثر چیزی؛ اثر.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] خاص بودن.
intonateدیکشنری انگلیسی به فارسیintonate، با صدا بیان کردن، با لحن خاصی تلفظ کردن، با اهنگ خاصی ادا کردن
intonatesدیکشنری انگلیسی به فارسیintonates، با صدا بیان کردن، با لحن خاصی تلفظ کردن، با اهنگ خاصی ادا کردن
intonatingدیکشنری انگلیسی به فارسیصدای جیر جیر، با صدا بیان کردن، با لحن خاصی تلفظ کردن، با اهنگ خاصی ادا کردن
خاصیتلغتنامه دهخداخاصیت . [ ی َ / صی ی َ / خاص ْ صی ی َ ] (ع اِ) طبیعت و خو با لفظ داشتن و گرفتن و بردن و بریدن مستعمل و سوم در لفظ خاژه بیاید. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، خاصیات ، خواص : چو جهان
خاصیت دارلغتنامه دهخداخاصیت دار. [ خاص ْ صی ی َ ] (نف مرکب ) چیزی که واجد خاصیت است ، چیزی که نافع است ، داروئی که دارای نفع است : فلان ریشه ٔ گیاه خاصیت دار است . سرکنگبین در مزاج صفراوی خاصیت دار است .
خاصیتفرهنگ فارسی عمید۱. خوی و طبیعت مخصوص کسی یا چیزی.۲. فایده و اثر چیزی؛ اثر.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] خاص بودن.