خافضلغتنامه دهخداخافض . [ ف ِ ] (ع ص ) از نامهای باری تعالی است . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خداوند به این نام از این جهت مسمی شده است که پست دارنده و خوارکننده ٔ جباران و فراعنه میباشد. || خوش و خرم . منه : عیش خافض . (منتهی الارب ). || صاحب وقار و سنگینی .
خافتلغتنامه دهخداخافت . [ ف ِ ] (ع ص ) ابر بی آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کشت نادراز. (منتهی الارب ). || ضعیف آواز. ضعیف الصوت : أآمل ان تجلی عن الحق شبهةو شخصک مقبور و صوتک خافت . (بواحمد در رثاء ثابت بن قره آورده است ).و
خفتلغتنامه دهخداخفت . [ خ َ ] (ع اِ) سداب . (ناظم الاطباء). || (مص ) کمین کردن . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || (مص ) بلند نکردن صدا. منه : خفت الرجل صوته و بصوته خفتاً؛ بلند نکرد آن مرد آواز خود را. (منتهی الارب ). ضد جهر. (یادداشت بخط مؤلف ). || پنهان راز گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). پن
خافضةلغتنامه دهخداخافضة. [ ف ِ ض َ ] (ع ص ) زمین پست و پرنشیب . منه : ارض خافضةالسقیاء؛ یعنی زمین که آب دادنش سهل میباشد. (منتهی الارب ). || جاره . کسره دهنده . || زن ختانه . (منتهی الارب ). زنی که ختنه ٔ زنان کند. || فرودآورنده ، منه : خافضة رافعة (قرآن <span class="hl
مخفوضلغتنامه دهخدامخفوض . [ م َ ](ع ص ) تواضع و فروتنی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فروتن و متواضع. (ناظم الاطباء). || پشت شکسته . ویران و خراب گشته : سد سیلاب حوادث در این بلیه منبثق و یکسان با خاک ، و بناء عزت منقوض و لواء مجدت مخفوض ، اشک د
منصوبلغتنامه دهخدامنصوب . [ م َ ] (ع ص ) بر پای کرده شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بر پای کرده و افراخته و بلندشده و نصب شده و نشانده شده . ج ، مناصیب . (ناظم الاطباء). برپاداشته . ایستادانیده . افراشته . برافراخته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن تاج سر ملت والا
عنز یمامةلغتنامه دهخداعنز یمامة. [ ع َ زِ ی َ م َ ] (اِخ ) نام زنی است از بنی طسم ، در جاهلیت که به اسارت درآمد و اسیرکنندگان وی را بر هودجی نشاندند و در کردار و گفتار با وی مهربانی و لطف بسیار کردند. و او چون این وضع را بدید گفت : «هذا شر یومی »؛ یعنی این بدترین دو روز من است ، چون بخاطر اسیر گشت
ذوبطنینلغتنامه دهخداذوبطنین . [ ب َ ن َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عضله ٔ ذوبطنین . دو سر آن ضخیم و لحمانی و وسط آن وتریست و بروی خود منعطف شده در قسمت فوقی و طرفی و قدامی عنق قرار گرفته . اتصالات : از خلف بشکاف ذوبطنین زائده ٔ حلمة و بکنار قدامی این زائده پیوسته از تارهای آن از فوق به تحت و از خلف
طهلغتنامه دهخداطه . [ طاها ] (اِخ ) ابن مهنا الجبرینی الشافعی المحتد الحلبی المولد، العالم الفاضل المتقن العلامة المحقق واحدالدهر فی الفضائل . وی مفسرو محدث و بعلوم عقلی و نقلی محیط و مردی تیزخاطر و صاحب هوشی سرشار بود. در غور بمطالب بسی عمیق و مدقق بود با زهد و عفافی مفرط. در سال <span cla
خافضةلغتنامه دهخداخافضة. [ ف ِ ض َ ] (ع ص ) زمین پست و پرنشیب . منه : ارض خافضةالسقیاء؛ یعنی زمین که آب دادنش سهل میباشد. (منتهی الارب ). || جاره . کسره دهنده . || زن ختانه . (منتهی الارب ). زنی که ختنه ٔ زنان کند. || فرودآورنده ، منه : خافضة رافعة (قرآن <span class="hl