خاقانلغتنامه دهخداخاقان . (اِ) لقب پادشاه ترکان و پادشاه چین . (شرفنامه ٔ منیری ). پادشاه بزرگ از لغات ترکی است و در قدیم لقب پادشاهان چین و ترکستان بوده و حالا بر هر پادشاه اطلاق کنند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پادشاه بزرگ ترک و آن اصلش خان خان است یعنی رئیس رؤسا. (مفاتیح العلوم خوارزمی ).
خاقانلغتنامه دهخداخاقان . (اِخ ) ابن المؤمل بن خاقان . یکی از خطباء بوده است . (البیان و التبیین ج 1 ص 279).
خاقانلغتنامه دهخداخاقان . (اِخ ) ابن صبیح . یکی از راویان است و در عقدالفریداز او داستانی منقول است . (عقدالفرید ج 7 ص 196).
خاقانلغتنامه دهخداخاقان . (اِخ ) تخلص فتحعلیشاه قاجار بوده است و بیت زیر از جمله اشعاری است که او برای باغ دلگشا ساخته و در آنجا خود را به این نام تخلص کرده است :دلگشایی یار زندان بلاست هر کجا یار است آنجا دلگشاست . (قاموس الاعلام ترکی ج <span class="hl" dir="ltr"
خاقانلغتنامه دهخداخاقان .(اِخ ) عبداﷲبن عبداﷲبن عبداﷲبن الاهتم از خطباء بوده است . (البیان و التبیین ج 1 ص 279 چ 2 حسن مندوبی ).
خاکانلغتنامه دهخداخاکان . (ص ) پر خاک تر در اصطلاح بنایان : گل و گچ را خاکان تر بساز. (یادداشت بخط مؤلف ).
خاکیانلغتنامه دهخداخاکیان . (اِ) ج ِ خاکی (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). || آدمیان . (شرفنامه ٔ منیری ) : خاکیانی که زاده ٔ زمیندددگانی بصورت آدمیند. نظامی .شاهد نو، فتنه ٔ افلاکیان نوخط فرد، آینه ٔ خاکیان . <p class="aut
خاکیانلغتنامه دهخداخاکیان . (اِخ ) دهی است جزءدهستان مرکزی بخش صومعه سرا، واقع در یک هزارگزی جنوب شوسه صومعه سرا به رشت . ناحیه ای است جلگه ای و مرطوب و مالاریائی . دارای 160 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی است . آب آنجا از رودخانه ٔ ماسوله و مح
خایقانلغتنامه دهخداخایقان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در هفت هزارگزی شمال مشهد و سه هزارگزی خاور کارخانه ٔ قند آبکوه . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل . دارای 100 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند. آب آن از قنات
خاقان البخاریلغتنامه دهخداخاقان البخاری . [ نُل ْ ب ُ ] (اِخ ) وی یکی از حکامی بوده که احمدبن ابراهیم القوسی او را بسواد بست فرستاد. رجوع به تاریخ سیستان ص 192 شود.
خاقانیلغتنامه دهخداخاقانی . (اِخ ) محمدبن یحیی بن عبیداﷲبن یحیی بن خاقان مکنی به ابوعلی وزیر مقتدر خلیفه ٔ عباسی بود. مقتدر وی را در سال 299 هَ . ق . بجای ابوالحسن علی بن محمدبن الفرات نشاندو تا محرم سال 301 هَ . ق . او بر این
خاقانیلغتنامه دهخداخاقانی . (اِ) نوع مخصوصی آجر است که از آجر نظامی بزرگتر میباشد و برای پلکان بکار میرود.
خاقانیلغتنامه دهخداخاقانی . (اِخ ) احمدبن محمد خزاعی انطاکی متوفی بسال 399 هَ . ق . صاحب کتاب «التاریخ الخاقانی » است و مسعودی از او در مروج الذهب نام برده است . (از کشف الظنون ).
ابوعلیلغتنامه دهخداابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن خاقان .محمدبن عبیداﷲ. رجوع به ابن خاقان ابوعلی ... شود.
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن خاقان . فتح بن محمد. رجوع به ابن خاقان ابونصر... شود.
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن خاقان . رجوع به ابن خاقان و رجوع به عبداﷲبن محمدبن عبیداﷲ شود.
خاقان البخاریلغتنامه دهخداخاقان البخاری . [ نُل ْ ب ُ ] (اِخ ) وی یکی از حکامی بوده که احمدبن ابراهیم القوسی او را بسواد بست فرستاد. رجوع به تاریخ سیستان ص 192 شود.
خاقان ترکلغتنامه دهخداخاقان ترک . [ ن ِ ت ُ ] (اِخ ) پادشاه ترکان . در تاریخ و ادبیات پارسی اغلب پادشاه ترکستان به این نام یا «خاقان ترکستان » آمده است : فغفورچین و خاقان ترک و رای هند و قیصر روم او را دست بوس کردند. (نزهةالقلوب چ لیدن ص 108</span
خاقان چینلغتنامه دهخداخاقان چین . [ ن ِ] (اِخ ) پادشاه چین . در ادبیات پارسی پادشاه چین گاهی «فغفور» و گاه «خاقان چین » آمده است : چو از دور خاقان چین بنگریدخروش سواران ایران شنید. فردوسی .رجوع به حبیب السیر چ تهران ج <span class="hl" d
خاقان سعیدلغتنامه دهخداخاقان سعید. [ ن ِ س َ ] (اِخ ) لقب شاهزاده شاهرخ میرزا ابن امیر تیمور گورکان است رجوع به مجالس النفائس ص 124 و 314 و حبیب السیر چ تهران ص 182 و 183
خاقان کاشغرلغتنامه دهخداخاقان کاشغر. [ ن ِ غ َ ] (اِخ ) پادشاه کاشغر است که نزد سلطان ملکشاه ابن الب ارسلان تحف و هدایا فرستاد و از او التماس عفو و بخشش کرد و برسولش گفت این پیغام را بسلطان رسان : اذلت لک الایام اخادعها و صفت لک الاقالیم مشارعها فلا یضرک ان بقی فی الاقلیم بیت من بیوت الملک القدیم و
خرخیزخاقانلغتنامه دهخداخرخیزخاقان . [ خ َ ] (اِخ ) پادشاه ناحیه ٔ خرخیز بروزگار قدیم : و ملک ایشان را [ خرخیزیان را ] خرخیزخاقان خوانند. (حدود العالم ). خرخیزخاقان در شهر کمجکث نشیند. (حدود العالم ).
چولوخاقانلغتنامه دهخداچولوخاقان . [ ] (اِخ ) نام یکی از حکمرانان ترکان جنوبی که در سال 603 میلادی بجای پدرش «نیلی خاقان » نشست وسرانجام بر اثر فشار دو طایفه ٔ «تولوس » و «سیرتردوش » در سال 611 هَ . ق . به دربار چین پناهنده شد. (اح
روس خاقانلغتنامه دهخداروس خاقان . (اِ مرکب ) پادشاه روس را روس خاقان خوانند. (از حدود العالم ). و رجوع به روس شود.
شاپولو شهو خاقانلغتنامه دهخداشاپولو شهو خاقان . [ پ ُ ل ُ ش َ ] (اِخ ) از خاقانان ترکان غربی که در سال 641 م . به دست تولوخاقان کشته شد. (احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 192).
گوبی خاقانلغتنامه دهخداگوبی خاقان . (اِخ ) یکی از القاب پادشاهان ماوراءالنهر و خوارزم و دشت قبچاق که در کتاب پهلوی شهرستان های ایران چ بمبئی ص 19 آمده است . رجوع به سبک شناسی بهار چ 1 ج 1 ص <span c