خامسلغتنامه دهخداخامس . [ م ِ ] (ع عدد ص ، اِ) پنجم . (اشتنگاس ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) .- خامس آل عبا ؛ لقبی است که به حسین بن علی (ع ) امام سوم شیعیان میدهند.
خامشلغتنامه دهخداخامش . [ م ُ ] (ص ) مخفف خاموش باشد.(آنندراج ). خاموش . (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ). مختصر خاموش . (شرفنامه ٔ منیری ) .ساکت . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 367). صامت : بدو گفت خاقان که هرشه
خامصلغتنامه دهخداخامص . [ م ِ ] (ع ص ) باریک شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
خامیزلغتنامه دهخداخامیز. (اِ) نوعی خورش است و آن چنان است که گوشت گوسفند یا گوساله را با پوست دباغت کرده آنها را در سرکه پرورده و بعد در روغن پخته و مرق آن را صاف نموده بخورند و در أصل «خام آمیز» بوده یعنی در خامی آمیزش یافته است . معرب آن را «آمص » بر وزن «کامل » و «عامیص » بر وزن «هابیل » گ
خامسانلغتنامه دهخداخامسان . (اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج . واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری کامیاران و 10 هزارگزی شوسه ٔ کرمانشاه بسنندج . این ده در دامنه ٔ کوه قرار دارد و ناحیه ای است سردسیر با <spa
خامسوزکلغتنامه دهخداخامسوزک . [ زَ] (ص ، اِ) نان خمیرناکرده . (آنندراج ). نان فطیر. (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).
خامسةلغتنامه دهخداخامسة. [ م ِ س َ ] (ع عدد، ص ، اِ) شصت یک رابعه و خامسه خود تقسیم شده است بشصت سادسه . ج ، خوامس . || پنجم : والخامسة ان لعنة اﷲ علیه اًن کان من الکاذبین . (قرآن 7/24). والخامسة ان غضب اﷲ علیها اًن کان من الصادقین . (ق
خامساًلغتنامه دهخداخامساً. [ م ِ سَن ْ ] (ع ق ) در حالت پنجم بودن . و معمولاً در آغاز قسیمهای یک مقسم بکار رود.
پنجمیلغتنامه دهخداپنجمی . [ پ َ ج ُ ] (ص نسبی ، اِ) پنجمین . پنجم . عدد ترتیبی بعد از چهارم و قبل از ششم . خامس .
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) بیرم ... رجوع به بیرم خامس و الاعلام زرکلی ج 3 ص 874 شود.
خامس لولغتنامه دهخداخامس لو. [ م ِ ] (اِخ ) از ایلات اطراف اردبیل . و مرکب از 300 خانوار است که در قره شیخ لو مسکن دارند. ییلاقشان باقرلو و قشلاقشان مغان است ، زارع و گله دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 106).
خامسانلغتنامه دهخداخامسان . (اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج . واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری کامیاران و 10 هزارگزی شوسه ٔ کرمانشاه بسنندج . این ده در دامنه ٔ کوه قرار دارد و ناحیه ای است سردسیر با <spa
خامسوزکلغتنامه دهخداخامسوزک . [ زَ] (ص ، اِ) نان خمیرناکرده . (آنندراج ). نان فطیر. (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).
خامسةلغتنامه دهخداخامسة. [ م ِ س َ ] (ع عدد، ص ، اِ) شصت یک رابعه و خامسه خود تقسیم شده است بشصت سادسه . ج ، خوامس . || پنجم : والخامسة ان لعنة اﷲ علیه اًن کان من الکاذبین . (قرآن 7/24). والخامسة ان غضب اﷲ علیها اًن کان من الصادقین . (ق
خامساًلغتنامه دهخداخامساً. [ م ِ سَن ْ ] (ع ق ) در حالت پنجم بودن . و معمولاً در آغاز قسیمهای یک مقسم بکار رود.
دخامسلغتنامه دهخدادخامس . [ دُ م ِ ] (ع ص ) سیاه ستبر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
محمد خامسلغتنامه دهخدامحمد خامس . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ م ِ ] (اِخ ) ابن یوسف ، ملقب به الغنی (باﷲ). هشتمین از ملوک بنی نصر به غرناطه (755 - 760 هَ . ق ). و نوبت دوم (763 - <span class="hl" dir="ltr
ام خامسلغتنامه دهخداام خامس . [ اُم ْ م ِ م ِ ] (ع اِ مرکب ) زنی که پنج فرزند زاییده باشد. (از المرصع). رجوع به ام ثلاث شود.
بیرم خامسلغتنامه دهخدابیرم خامس . [ ب َ رَ م ِ م ِ ] (اِخ ) نام او محمد است . در سال 1256 هَ . ق . در شهر تونس متولد شد و در سال 1307 بقاهره درگذشت . تحصیلات خود را در دانشگاه زیتونه (تونس ) بسال 1288</s