خاموشیلغتنامه دهخداخاموشی . (اِخ ) هاشمی . متخلص به خاموشی . شاه محمد قزوینی شرح حال او را نوشته و مطلع یکی از غزلیات و عده ای از اشعارش را که در عصر سلطان سلیم خان عثمانی سروده آورده است . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی جزء 1 قسم <span cla
خاموشیلغتنامه دهخداخاموشی . (حامص ) عدم تکلم . (ناظم الاطباء). سخن ناگفتن . بی سخنی . بی کلام بودن . بدون حرف بودن . خموشی . خامشی . امساک از کلام . سَکت . (دهار). سُکات . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). سُکوت (دهار) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(تاج ا
خاموشیفرهنگ فارسی عمید۱. سکوت؛ سخن نگفتن: ◻︎ دو چیز طیرۀ عقل است دم فروبستن / به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی (سعدی: ۵۳).۲. از میان رفتن شعله، گرمی، روشنایی، یا جریان برق چیزی.
خاموشیextinction 2واژههای مصوب فرهنگستان[روانشناسی] از بین رفتن تدریجی پاسخ شرطی براثر قطع تقویتکنندۀ آن [زمینشناسی] تاریکی کموبیش کامل یک کانی در دو موقعیت، در یک دور چرخش صفحۀ ریزبین/ میکروسکوپ
خاموشی گزیدنلغتنامه دهخداخاموشی گزیدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) ساکت شدن . سکوت را بر سخن گفتن ترجیح دادن : کسی از متعلقان منش برحسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش . (گلستان س
لوح خاموشیلغتنامه دهخدالوح خاموشی . [ ل َ / لُو ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی خاموشی است و لوح را استعاره کرده اند. (برهان ).
خاموشی حسیsensory extinctionواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی در درک محرکهای حسی یک ناحیه از بدن، وقتی که دو ناحیه بهطور همزمان به شیوهای واحد تحریک میشوند
خاموشیدنلغتنامه دهخداخاموشیدن . [ دَ ] (مص ) ساکت شدن . (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 374) (ناظم الاطباء). || شرمگین بودن . || پرچین شدن . || مانده و خسته شدن . || تسلی دادن . (ناظم الاطباء).
خاموشی گزیدنلغتنامه دهخداخاموشی گزیدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) ساکت شدن . سکوت را بر سخن گفتن ترجیح دادن : کسی از متعلقان منش برحسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش . (گلستان س
لوح خاموشیلغتنامه دهخدالوح خاموشی . [ ل َ / لُو ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی خاموشی است و لوح را استعاره کرده اند. (برهان ).
خاموشی حسیsensory extinctionواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی در درک محرکهای حسی یک ناحیه از بدن، وقتی که دو ناحیه بهطور همزمان به شیوهای واحد تحریک میشوند
زمینلرزة خاموشیایمنsafe shutdown earthquake, SSE, level 2 earthquake ground motionواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهتراز جنبش زمین که در آن انتظار میرود واکنشگاه هستهای/ رآکتور هستهای بدون خطر تهدیدکننده برای مردم از کار باز ایستد نیز: بیشینهزمینلرزة پذیرفتنی maximum credible earthquake
خاموشی گزیدنلغتنامه دهخداخاموشی گزیدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) ساکت شدن . سکوت را بر سخن گفتن ترجیح دادن : کسی از متعلقان منش برحسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش . (گلستان س
خاموشیدنلغتنامه دهخداخاموشیدن . [ دَ ] (مص ) ساکت شدن . (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 374) (ناظم الاطباء). || شرمگین بودن . || پرچین شدن . || مانده و خسته شدن . || تسلی دادن . (ناظم الاطباء).
خاموشی حسیsensory extinctionواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی در درک محرکهای حسی یک ناحیه از بدن، وقتی که دو ناحیه بهطور همزمان به شیوهای واحد تحریک میشوند
خاموشی سراسری اینترنتinternet blackoutواژههای مصوب فرهنگستانقطع اینترنت بهدلیل حمله به وبگاه فراهمآور خدمات اینترنتی یا کارساز نام دامنه یا پیکربندی نامناسب زیرساخت
لوح خاموشیلغتنامه دهخدالوح خاموشی . [ ل َ / لُو ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی خاموشی است و لوح را استعاره کرده اند. (برهان ).
دورخاموشیremote shut down, remote vehicle shut downواژههای مصوب فرهنگستانفنّاوری خاموش کردن موتور خودرو از راه دور ازطریق فرستادن امواج رادیویی
پتانسیل لحظۀ خاموشیinstant-off potentialواژههای مصوب فرهنگستانپتانسیل نیمپیل قطبیدۀ الکترودی که بهمحض قطع جریان، حفاظت کاتدی آن اندازهگیری میشود و تقریباً برابر با پتانسیل جریان بدون اُفت مقاومتی است