ترجمه مقاله

خاکی

xāki

۱. آلوده به خاک؛ خاک‌آلود.
۲. تهیه‌شده از خاک.
۳. (اسم) رنگی شبیه قهوه‌ای روشن، مانند رنگ خاک.
۴. به رنگ خاک.
۵. [مجاز] آدمی؛ مردم.
۶. [مقابلِ آبی] مربوط به خشکی.
۷. [مجاز] فروتن؛ افتاده: ◻︎ بنی‌آدم سرشت از خاک دارند / اگر خاکی نباشد آدمی نیست (سعدی: ۱۰۶).
۸. [قدیمی، مجاز] خوار؛ ذلیل.
۹. (حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] فروتن بودن؛ افتاده بودن.

۱. بری، زمینی
۲. افتاده، خاضع، خاک نهاد، خاکسار، درویش، متواضع
۳. به رنگ خاک، خاکیرنگ
۴. خاکآلود، خاکآلوده
۵. خاکزاد
۶. خاکزی ≠ آبی
۷. خاکین
۸. آسفالتنشده (جاده)

ترجمه مقاله