لغتنامه دهخدا
خنفساء. [ خ ُ ف ُ ] (ع اِ) جانوری گندبوی که خبزدوک گویند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). بهندی آن را گیرونده می نامند. (از آنندراج ). خُنفَس . خِنفِس . خُنفَسه . خُنفُسَه . خبزدو.(صحاح الفرس ). خبزدوکه . (بحر الجواهر). خبزدوک ماده . (زمخشر