خبللغتنامه دهخداخبل . [ خ َ ب ِ ] (ع ص ) دیوانه . مجنون . (از اقرب الموارد). || سخت و تنگ . منه : «دهرخبل »؛ روزگار سخت و پیچان بر مردم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
خبللغتنامه دهخداخبل . [ خ َ ] (ع اِ) تباهی اعضاء. || فالج . (از منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || قطع دست و پای . ج ، خبول . منه : لنا فی بنی فلان دماء و خبول . و نیز: من اصیب بدم اوخبل . (از اقرب الموارد). || منع. (از منتهی الارب ). || انعام . آنچه زیاده بر اجرت مشروطی که حمال
خبللغتنامه دهخداخبل . [ خ َ ] (ع مص ) فاسد گردانیدن . خراب کردن . تباه نمودن . (از اقرب الموارد). || زایل کردن غصه عقل را. زایل شدن عقل در اثر غصه و حزن .(از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (تاج العروس ) (قاموس ) (لسان العرب ) (تاج المصادر بیهقی ).- امثال </span
خبللغتنامه دهخداخبل . [ خ َ ب َ ] (ع اِ) تباهی و فساد اعضاء. || فالج . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جنون . (از اقرب الموارد). || مرغی است که تمام شب بانگ کند و گوید ماتت خبل . || توشه دان . || مشک پر و مملو. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).<
خبوللغتنامه دهخداخبول . [ خ ُ ] (ع مص ) این کلمه خَبل است و آن تباهی اعضاء و فلج دستها و پاها باشد. (از آنندراج ). رجوع به خَبل شود.
خابللغتنامه دهخداخابل . [ ب ِ ] (ع ص ) تباه کننده . (منتهی الارب ). || بازدارنده . حبس کننده . واﷲ خابل الریاح ؛ ای حابسها. (اقرب الموارد). || (اِ) شیطان . جن . (منتهی الارب ).
خباللغتنامه دهخداخبال . [ خ َ ] (ع اِ) فساد. تباهی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از البستان ) (ترجمان عادل بن علی ) (مهذب الاسماء) : «یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونکم لایألونکم خبالا
خبوللغتنامه دهخداخبول . [ خ ُ ] (ع مص ) این کلمه خَبل است و آن تباهی اعضاء و فلج دستها و پاها باشد. (از آنندراج ). رجوع به خَبل شود.
مخبللغتنامه دهخدامخبل . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) آن که به عاریت دهد شتر ماده کسی را تا بخورد شیر آن و منتفع شود به پشم وی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که عاریت می دهد شتر ماده و یا میش را تا شیر آن را بخورند و از پشم وی منتفع شوند. (ناظم الاطباء). || کسی که اسب به عاریت دهد
مخبللغتنامه دهخدامخبل . [ م ُ خ َب ْ ب َ ] (اِخ ) ربیعةبن مالک بن ربیعةبن عوف سعدی ، مکنی به ابویزید. و رجوع به مالک شود.
مخبللغتنامه دهخدامخبل . [ م ُ خ َب ْ ب َ ] (ع ص ) تباه خرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فاسدالعقل . (محیط المحیط). مجنون . (از اقرب الموارد). || فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مصروع . (ناظم الاطباء). || ناقص اعضاء. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی
مخبللغتنامه دهخدامخبل . [ م ُ خ َب ْ ب ِ ] (ع اِ) نام روزگار است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). روزگار. (ناظم الاطباء). || (ص ) تباه خردکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فاسدکننده ٔ خرد و عقل . (ناظم الاطباء). || تباه کننده و فاسدکننده . (ناظم الاطباء) (ا