ختاملغتنامه دهخداختام . [ خ ِ ] (ع اِ) پایان کار. (ترجمان عادل بن علی ). سرانجام . (مهذب الاسماء). آخر. فرجام کار : ختام عمر خدایا بفضل و رحمت خویش بخیر کن که همین است غایةالامال . سعدی .- حسن ختام ؛ نکویی
ختامفرهنگ فارسی عمید۱. پایان؛ انجام؛ آخر.۲. [قدیمی] آنچه با آن جایی یا چیزی را لاک و مهر میکنند، مانند موم و لاک.
خیتاملغتنامه دهخداخیتام . [ خ َ ] (ع اِ) خاتم . مهر. || انگشتری . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خطاملغتنامه دهخداخطام . [ خ َطْ طا ] (ع ص ) مشکی که پربوی کند خیشوم را.(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). منه : مسک خطام .
خطاملغتنامه دهخداخطام . [ خ ِ ] (ع اِ) زه آویخته بکمان . ج ، خُطُم . || زه کمان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خُطُم . || مهار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خُطُم : ملاح گفت : کشتی را خللی هست یکی از شما که دلاورترست ... باید که بدین ست
خطاملغتنامه دهخداخطام . [ خ ِ ](ع مص ) مصدر ثلاثی «خَطم » و ثلاثی مزیدفیه «مخاطمه » است . رجوع به «خطم » و «مخاطمه » در این لغت نامه شود.
ختامةلغتنامه دهخداختامة. [ خ ِم َ ] (ع اِ) موم و لک و غیره که بر آن مهر کنند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
مشکین ختامهلغتنامه دهخدامشکین ختامه . [ م ُ / م ِخ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شرابی که در آخر بوی مشک دهد. (انجمن آرا). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مشکین ختاملغتنامه دهخدامشکین ختام . [ م ُ /م ِ خ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شرابی است که در آخر بوی مشک کند، و این کلمه را در تعریف و بعضی در صفت شراب گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). شرابی که در آخر بوی مشک دهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ختملغتنامه دهخداختم . [ خ ُ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ خِتام که جای پیوند مفاصل اسب است . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). || ج ِ خِتام و آن گلی است که بدان نامها مهر کنند. (از متن اللغة) .
تختیملغتنامه دهخداتختیم . [ ت َ ] (ع مص ) نیک مُهر کردن ، شدد للمبالغة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ختم . ختام . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به ختم و ختام شود. || انگشتری در انگشت کردن . (از متن اللغه ) (از المنجد). || تختیم کتاب ؛ به پایان رسانیدن آن . (از متن اللغه ).
نیکوفرجاملغتنامه دهخدانیکوفرجام . [ ف َ ] (ص مرکب ) نیکوانجام . نیکوعاقبت . صاحب حسن خاتمة. صاحب ختام خیر. (یادداشت مؤلف ).
conclusionدیکشنری انگلیسی به فارسینتیجه، استنتاج، پایان، انعقاد، خاتمه، فرجام، ختم، اتمام، اختتام، انجام، سرانجام، ختام، فروداشت، عاقبت
ختامةلغتنامه دهخداختامة. [ خ ِم َ ] (ع اِ) موم و لک و غیره که بر آن مهر کنند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
مشکین ختاملغتنامه دهخدامشکین ختام . [ م ُ /م ِ خ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شرابی است که در آخر بوی مشک کند، و این کلمه را در تعریف و بعضی در صفت شراب گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). شرابی که در آخر بوی مشک دهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.