خدوناک گردیدنلغتنامه دهخداخدوناک گردیدن . [ خ ُ / خ َگ َ دَ ] (مص مرکب ) تف آلوده شدن . به آب دهان آلودگی یافتن . غَیدَقَه ؛ خدوناک گردیدن . (از منتهی الارب ).
خدنقلغتنامه دهخداخدنق . [ خ َ دَ ن ْ ن َ ] (ع اِ) عنکبوت . عنکبوت کلان . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دیوپا. || عنکبوت نر. (از متن اللغة). رجوع به خدرنق شود.
غیدقةلغتنامه دهخداغیدقة. [ غ َ دَ ق َ ] (ع مص ) خدوناک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار شدن آب دهان کسی . || بسیار شدن باران . (از اقرب الموارد).