خرافاتلغتنامه دهخداخرافات . [ خ ُ ] (ع اِ) حکایتهای شب . (منتهی الارب ). ج ِ خُرافَه . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از قاموس ). در تداول فارسی ، سخنان پریشان و نامربوط. (برهان قاطع). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. (از غیاث اللغات ). سخنان خوش پریشان . (از شرفنامه ٔ منیری ). تُر
خرافاتفرهنگ فارسی عمیدمجموع اعتقادات یا اعمال ناشی از نادانی، ترس از ناشناختهها، اعتقاد به جادو و بخت، درک نادرست برخی علتومعلولها، و مانند آن.
خرافتلغتنامه دهخداخرافت . [ خ ُ ف َ ] (ع اِ) کلام پریشان و بیهوده که قابل اعتماد نباشد. (ناظم الاطباء). گفته ها یا عقاید بی بنیان و وهمی . رجوع به خرافه در این لغت نامه شود.
خرفاتلغتنامه دهخداخرفات . [ خ َ رَ ] (ع اِ) حکایات و قصه ها و افسانه ها و داستانهای خوش و پسندیده و مقبول . (منتهی الارب ). ج ِ خَرَفه :... گوید آنرا خیالات جنون و خرفات ظنون پندارند. (سندبادنامه ص 96).
خرافاتیلغتنامه دهخداخرافاتی .[ خ ُ ] (ص نسبی ) آنکه به خرافات معتقد است . آنکه بسخنان خرافی اعتقاد دارد. || کلام بیهوده و پریشان . کلام خرافی . کلام نیش غولی . کلام انیاب اغوالی .
خرافاتیبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال تیبودن، دست بهچوب زدن، اسفند دود کردن، تخممرغ شکستن
خرافاتیلغتنامه دهخداخرافاتی .[ خ ُ ] (ص نسبی ) آنکه به خرافات معتقد است . آنکه بسخنان خرافی اعتقاد دارد. || کلام بیهوده و پریشان . کلام خرافی . کلام نیش غولی . کلام انیاب اغوالی .
خرافاتیبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال تیبودن، دست بهچوب زدن، اسفند دود کردن، تخممرغ شکستن