خربطلغتنامه دهخداخربط. [ خ َ ب َ ] (اِ مرکب ) بط بزرگ . قاز فربه و سمین . (ناظم الاطباء). خَربَت . اِوَّز. سیقا. قلولا. (یادداشت بخط مؤلف ). بط کلان . (شرفنامه ٔمنیری ). (غیاث اللغات ). غاز بزرگ . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) : چون زغن سالی ماده باشد و سالی نر و چون
خربتلغتنامه دهخداخربت . [ خ َ ب َ ](اِ مرکب ) قاز و بط بزرگ . (ناظم الاطباء). خَربَط. قلولا. سیقا. اِوَّز. (یادداشت بخط مؤلف ) : باز رز را گفت ای دختر بی دولت این شکم چیست چو پشت و شکم خربت . منوچهری .|| نادان . احمق . || ظریف . ش
خربدلغتنامه دهخداخربد. [ خ َ رَ ب ِ ] (ع اِ) شیر خفته . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (ص ) ترش و سطبر. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ).
خربطهلغتنامه دهخداخربطه . [ خ َ ب َ طَ / طِ ] (اِ مرکب ) بط بزرگ فربه . || آدم مسخره . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
خروطةلغتنامه دهخداخروطة. [ خ َرْ وَ طَ ] (ع اِ) نوعی از طیور است . شاید معرب خَرْبَط باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
سیقالغتنامه دهخداسیقا. (اِ) اِوَزّ. خربط. نام قسمی از مرغان آبی . (یادداشت مؤلف ): و به طعم خوشتر جگری که در جهان است جگر سیقا بود.(الابنیه عن حقایق الادویه ). اما بط و سیقا گرم و تر است . (الابینه عن حقایق الادویه ). رجوع به سیکا شود.
هاسلغتنامه دهخداهاس . (ق ) نیز. دیگر. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). به عربی ایضاً گویند. (برهان ) (جهانگیری ) : دید کس گاو همچو من خربطگفت کس غول همچو من نسناس طیبتی کردم و پشیمانم تا چنین چیزها نگویم هاس . <p class="a
غازفرهنگ فارسی عمیدپرندهای شناگر، بزرگتر از مرغابی و کوچکتر از قو، با گردن دراز، و پاهای پردهدار که نر و مادهای همشکل دارد. وزنش تا دوازده کیلوگرم میرسد؛ خربط.⟨ غاز چراندن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. کار بیهوده کردن.۲. بیکاری؛ ولگردی.
خربطهلغتنامه دهخداخربطه . [ خ َ ب َ طَ / طِ ] (اِ مرکب ) بط بزرگ فربه . || آدم مسخره . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).