خرجینلغتنامه دهخداخرجین . [ خ ُ ] (اِ) چیزی باشد از پلاس که زاد و رخت سفر در آن نهاده بر ستور بار کنند . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خُرج . (منتهی الارب ). خورجین : چو خرجین معده پر از می کنم بسر راه کوه سرین طی کنم . فوقی یزدی (از آنن
خرجینفرهنگ فارسی معین(خُ) (اِ.) کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می دهند.
خرزنلغتنامه دهخداخرزن . [ خ َ زَ ] (اِ مرکب ) تازیانه که بدان خر را رانند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) : شیر غران هیزمش را می کشیدبر سرهیزم نشسته آن سعیدتازیانه ش مار نر بود از شرف مار را بگرفته چون خرزن بکف .مولوی (مثنوی ، در م
خرزینلغتنامه دهخداخرزین . [ خ َ ] (اِ مرکب ) چوبی باشد دراز که در طویله ها نصب کنند و زینها و یراق اسبها را بر بالای آن نهند. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) : وآن سوار است که بر گردون ماه پیش او چون زین بر خرزین اسب . ابوالفرج رونی .<br
خرزینفرهنگ فارسی عمیدسهپایه یا چوبی که در کنار طویله نصب میکنند و زین و یراق اسب را روی آن میگذارند.
خرجینکلغتنامه دهخداخرجینک . [ خ ُ ن َ ] (اِ مصغر) خرجین کوچک : خرجینکی بود که کتاب در آن می نهادم . (از سفرنامه ٔ ناصرخسرو). || میوه ای که مانند خرجین کوچک است مانند قدومه . (از گیاه شناسی ثابتی ص 525).
خرجینهلغتنامه دهخداخرجینه . [ خ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) خُرج . (زمخشری ) (دهار). چیزی از پلاس که زاد و رخت بر آن نهاده بر ستور بار کنند. (از ناظم الاطباء). جوال . باردان . گواله . گاله . دو توبره را بهم دوخته بالای چارپا اندازند. خرجین .
خرجینکلغتنامه دهخداخرجینک . [ خ ُ ن َ ] (اِ مصغر) خرجین کوچک : خرجینکی بود که کتاب در آن می نهادم . (از سفرنامه ٔ ناصرخسرو). || میوه ای که مانند خرجین کوچک است مانند قدومه . (از گیاه شناسی ثابتی ص 525).
خرجینهلغتنامه دهخداخرجینه . [ خ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) خُرج . (زمخشری ) (دهار). چیزی از پلاس که زاد و رخت بر آن نهاده بر ستور بار کنند. (از ناظم الاطباء). جوال . باردان . گواله . گاله . دو توبره را بهم دوخته بالای چارپا اندازند. خرجین .
داخرجینلغتنامه دهخداداخرجین . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 24000گزی شمال آوج و 6000گزی راه عمومی . معتدل و دارای 427 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ خررود و چمن قمش