خردادگانلغتنامه دهخداخردادگان . [ خ ُ دِ ] (اِ مرکب ) عید پارسیانست در روز ششم ماه خرداد یعنی چون نام ماه و نام روز موافق باشد جشن و عید نمایند و این جشن را جشن خردادگان خوانند. نیک است در این روز طلب حاجات از ملائکه و فرشته ها کردن و زن خواستن . (از برهان قاطع).
خردادگانفرهنگ فارسی عمیدجشنی که ایرانیان قدیم در روز خرداد از ماه خرداد (ششم خرداد) که نام روز و ماه یکی میشده، برپا میکردهاند.
خردادگانفرهنگ فارسی معین(خُ) (اِمر.) جشنی در ایران باستان که در روز خرداد - ششمین روز از ماه خرداد - به مناسبت برابر شدن نام روز با نام ماه برپا می کنند.
جشن خردادگانلغتنامه دهخداجشن خردادگان . [ ج َ ن ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به خرداد و خردادگان در همین لغت نامه شود.
خرددهانلغتنامه دهخداخرددهان . [ خ ُرْدْ، دَ ] (ص مرکب ) کوچک دهان . ریزه دهان . || (اِ مرکب ) خرد دهان ؛ ترکیب وصفی مقلوب به معنی دهان ِ کوچک : از زلف تو بوی عنبر و بان آیدزآن خرد دهان هزارچندان آید.فرخی .
جشن خردادگانلغتنامه دهخداجشن خردادگان . [ ج َ ن ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به خرداد و خردادگان در همین لغت نامه شود.
دیگانواژهنامه آزاددهمین جشن از جشن های ماهانه در ایران باستان، از خانوادۀ جشن های مهرگان، تیرگان، بهمنگان و... (جشن های ایرانی: نوروز، سیزده به در، فروردینگان، اردیبهشتگان، خردادگان، تیرگان، امردادگان، شهریورگان، مهرگان، آبانگان، آذرگان، یلدا، دیگان، جشن سده، نوروز رودها، بهمنگان، اسپندگان، چهارشنبه سوری، کوسه برنشی
میهنگانواژهنامه آزادمیهنگان:به جای واژه ی ناپسند اقلیت، این واژه ی فخیم و ایرانی زیبا و برازنده ی همه ی هم میهنان ایرانی است. همه ی اقلیت قومی و دینی، آنچه که از میهن بر جای مانده و به مردم رسیده باشد، یا آنچه که به میهن تعلق و تطبیق دارد. مانند پدرگان:آنچه که از پدر به فرزند رسیده باشد. خدایگان:گماشته خدا برخلق، سایه
اقلیتواژهنامه آزاداقلیت:میهنگان، هم میهنان اقلیت، به جای واژه ی ناپسند اقلیت، این واژه ی فخیم و ایرانی زیبا و برازنده ی همه ی هم میهنان ایرانی است. همه ی اقلیت قومی و دینی، آنچه که از میهن بر جای مانده و به مردم رسیده باشد، یا آنچه که به میهن تعلق و تطبیق دارد. مانند پدرگان:آنچه که از پدر به فرزند رسیده باشد. خدایگان
خردادلغتنامه دهخداخرداد. [ خ ُ ] (اِ) نام ماه سیُم است از سال شمسی و آن مدت بودن آفتاب است در برج جوزا. (از برهان قاطع). ماه آخر بهار است . (از ناظم الاطباء). خردادماه جلالی است و مطابق جوزای عرب و ایار سریانی و سی ودو روز است ، اول آن تقریباً مطابق بیستم ماه مه ٔ فرانسوی است . مایوس رومی از د
جشنلغتنامه دهخداجشن . [ ج َ ] (اِ) آقای ابراهیم پورداود در جلد یکم کتاب یسنا نوشته اند: لغت جشن نیز در فارسی از لغت یسن اوستائی به یادگار مانده است چون اصلاً تمام اعیاد دینی بوده مانند عید فروردگان و عید مهرگان و در این اوقات بخصوصه به ستایش و پرستش و مراسم دینی میپرداختند یا به عبارت دیگر ی
جشن خردادگانلغتنامه دهخداجشن خردادگان . [ ج َ ن ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به خرداد و خردادگان در همین لغت نامه شود.