خرشوملغتنامه دهخداخرشوم . [ خ ُ ] (ع اِ) بینی کوه بر وادی یا زمین هموار. (منتهی الارب ). || کوه بزرگ . || زمین سخت و درشت . (منتهی الارب ).
خرسملغتنامه دهخداخرسم . [ خ َ س ُ ] (اِ مرکب ) قردمانا. (از بحر الجواهر). رجوع به قردمانا شود. || سم خر.
باب خرسملغتنامه دهخداباب خرسم . [ خ َ س ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، 40 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 8 هزارگزی شمال راه مالرو ساردوئیه به دارزین . سکنه ٔ آن 8</spa