خرماءلغتنامه دهخداخرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در وادی صفراء. (منتهی الارب ). عین الصفراء. (معجم البلدان ).
خرماءلغتنامه دهخداخرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام زمینی است ازآن ِ بنی عبس بن رباح از عداوه . (معجم البلدان ).
خرمائیلغتنامه دهخداخرمائی .[ خ ُ ] (ص نسبی ) برنگ خرما. (یادداشت بخط مؤلف ).- موی خرمائی ؛ موی برنگ خرما. (یادداشت بخط مؤلف ).
اسمردیکشنری عربی به فارسیقهوه اي , خرمايي , سرخ کردن , برشته کردن , قهوه اي کردن , سبزه , داراي موي مشکي يا خرمايي , مايل به قهوه اي يا خرمايي
موخرماییلغتنامه دهخداموخرمایی . [ خ ُ ] (ص مرکب ) آن که موی به رنگ ثمر خرما دارد.(یادداشت مؤلف ). سرخ اندکی متمایل به سیاه شفاف .