خرمانلغتنامه دهخداخرمان . [ خ ُ ] (اِخ ) نام کوهی است در هشت میلی بقعه ای که حجاج بیت اﷲ از طریق عراق بدانجا احرام می بندند. (از معجم البلدان ).
خرمانلغتنامه دهخداخرمان . [ خ ُ ] (ع اِ) کذب . دروغ . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). منه : جاء فلان بالخرمان .
خرمائیانArecaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خرماسانان، بهصورت درخت یا درختچه، با ساقۀ بدون شاخه و غالباً استوانهای متـ . نخلیان Palmaceae, Palmae
ام خرمانلغتنامه دهخداام خرمان . [ اُم ْ م ِ خ ُ ] (اِخ ) محلی است که حاجیان کوفه و بصره در مسیر خود در آن بهم می رسند. (از المرصع). و رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود.
خارمیانلغتنامه دهخداخارمیان . (اِخ ) دهی است از دهستان شهر خواست بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 8 هزارگزی شمال باختری ساری و 3/5 هزارگزی باختر شوسه ٔ ساری فرح آباد ناحیه ای است دشتی دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریائی سکنه