خشمگینلغتنامه دهخداخشمگین . [ خ َ /خ ِ ] (ص مرکب ) غضبناک . آنکه پر از خشم و قهر باشد. (ناظم الاطباء). غراشیده . آرغده . تر. مُغضِب . خشمن . خشمین . خشمگین . تافته . آلغَدَه . ساخط. آشفته . برآشفته . غَضوب . غضبان . خشمناک . غاضب . غضبی . غضب آلود. حنیق .حانق .
خشمگیندیکشنری فارسی به انگلیسیangry, dudgeon, furious, indignant, irate, mad, white-hot, wrathful, wroth
خشمگنلغتنامه دهخداخشمگن . [ خ َ /خ ِ گ ِ ] (ص مرکب ) غضبان . غضبناک . خشمگین . غضوب . خشمین . خشم آلود. غضب آلود. ساخط. (یادداشت بخط مؤلف ).
خشمنلغتنامه دهخداخشمن . [ خ َ / خ ِ م ِ ] (ص مرکب ) غضبناک . خشمناک . خشمگین . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). غضبان . غضوب . آرغده . خشمین . (یادداشت بخط مؤلف ) : گاه تو خوش طبع و گهی خشمنی سیرت این چرخ همین سیرت
خشمینلغتنامه دهخداخشمین . [ خ َ / خ ِ ] (ص نسبی ) عصبانی . غضباک . غضب آلود. خشمگین . غضبناک . خشمناک . خشمین . خشمگین . آرغده . (یادداشت بخط مؤلف ).
خصمینلغتنامه دهخداخصمین . [ خ َ م َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ خصم . (یادداشت مؤلف ). دو خصم . (یادداشت بخط مؤلف ).
خشمگینیلغتنامه دهخداخشمگینی . [ خ َ ] (حامص مرکب ) عصبانیت . غضبناکی . برآشفتگی . (یادداشت بخط مؤلف ). هضیمه . وَبَد، غَضِب . (منتهی الارب ). غضب آلودگی . (ناظم الاطباء).
خشمگین شدنلغتنامه دهخداخشمگین شدن . [ خ َ / خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عصبانی شدن . برتافته شدن . از جا دررفتن . اِخرِنطام ، تَذَمﱡر؛ بخشم آمدن . بهم برآمدن . امتحاک . (یادداشت بخط مؤلف ) : ملک را کمان کجی راست شدز سودا بر او خشمگین خو
خشمگینیلغتنامه دهخداخشمگینی . [ خ َ ] (حامص مرکب ) عصبانیت . غضبناکی . برآشفتگی . (یادداشت بخط مؤلف ). هضیمه . وَبَد، غَضِب . (منتهی الارب ). غضب آلودگی . (ناظم الاطباء).