خشکینلغتنامه دهخداخشکین . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلانتران بخش رزاب شهرستان سنندج ، واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری رزاب و 7 هزارگزی جنوب باختر راه شوسه ٔ سنندج به مریوان . این ده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای سردسی
خشکانلغتنامه دهخداخشکان . [ خ ُ ] (نف ) خشک کننده . (یادداشت بخط مؤلف ).- کاغذ آب خشکان ؛ کاغذی است که خاصیت خشکاندن آب و جوهر و مرکب دارد، آب خشکان . مرکب خشکان . جوهرخشکان .- مرکب خشکان ؛ جوهرخشکان . آب خشکان .
مفصلخشکانیarthrodesis, fusion arthrodesisواژههای مصوب فرهنگستانبرداشتن غضروف و فشردن سطوح مفصل که باعث میشود استخوانهای هر دو طرف مفصل به هم جوش بخورند متـ . جوشاک مصنوعی artificial ankylosis
مفصلخشکانی دورقاپیpantalar arthrodesisواژههای مصوب فرهنگستانجوش دادن مفصل مچ پا و زیرقاپی به یکدیگر بهطوریکه تودهای واحد تشکیل دهند؛ این عمل معمولاً در مفصلآْماس شدید مچ و پشت پا انجام میشود