خصوماتلغتنامه دهخداخصومات . [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خصومت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خصومتلغتنامه دهخداخصومت . [ خ ُ م َ ] (ع اِمص ) عداوت . دشمنی . منازعة. نبرد. جنگ . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). مُلازَّه لِزاز. (یادداشت بخط مؤلف ) : این قوم که حدیث ایشان یاد می کنم سالهای دراز است تا گذاشته اند و خصومتها بقیامت افتاده است . (تاریخ بیهقی ).<br
خصومتدیکشنری فارسی به انگلیسیanimosity, antagonism, bad blood, belligerence, belligerency, enmity, hostility, ill will, score, virulence
حاکم عرفلغتنامه دهخداحاکم عرف . [ ک ِ م ِ ع ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکمی که از طرف دولت به ترافع و فصل خصومات و حکم پردازد. مقابل حاکم شرع .
سلار الدیلمیلغتنامه دهخداسلار الدیلمی . [ س َل ْ لارُدْ ] (اِخ ) ابویعلی حمزةبن عبدالعزیز الدیلمی ملقب بسلار از فقهای امامیه است . (اعلام زرکلی ج 1 ص 273). وی مکنی به ابوعلی و ملقب و معروف بسلار. فقیهی است ثقة و جلیل القدر و عظیم الش
سکونلغتنامه دهخداسکون . [ س ُ] (ع مص ) آرمیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). آرامش . (آنندراج ). آرام . (غیاث ) : همه با سیاوش گرفتند جنگ ندیدند جای سکون و درنگ . فردوسی .<
زبیدیلغتنامه دهخدازبیدی . [ زَ ] (اِخ ) علی بن زیدبن علوان بن صبرطبن مهدی ردمائی ، مکنی به ابوعلی . وی که در آخر عمر خودرا عبدالرحمن نام داد، در ردماء واقع در شرق یمن پائین احقاف ، بسال 741 هَ . ق . متولد گردید و هم در آنجا بزرگ شد، سپس بگردش در شهرها پرداخت و
قاضی زاده ٔ همدانیلغتنامه دهخداقاضی زاده ٔ همدانی . [ دَ / دِ ی ِ هََ م َ ] (اِخ ) میرزا سید ابراهیم بن میرزا قوام الدین حسین بن عطاء اﷲ حسینی یا حسنی معروف به قاضی زاده . و ظهیر همدانی از اکابرو فحول علمای امامیه و اساتید معقول و منقول عهد شاه طهماسب صفوی و بعضی دیگر از س