خطیبلغتنامه دهخداخطیب . [ خ َ ] (اِخ ) نام او داودبن یوسف الحنفی است و او راست : الفتاوی الغیاثیه : او این کتاب را بسلطان ابوالمظفر غیاث الدین یمین تقدیم کرد و درهامش آن فتاوای ابن نجیم یا الفتاوی الزینبیه در فقه حنفی است این کتاب با نفقه ٔ فرج اﷲ کردی در بولاق بسال <span class="hl" dir="ltr"
خطیبلغتنامه دهخداخطیب . [ خ َ ] (اِخ ) ابوالفتح بن عبدالقادربن صالح بن عبدالرحیم الخطیب . ملقب به فاضل دمشقی .وی بسال 1250 هَ . ق . در دمشق زاده و بسال 1315 هَ . ق . بهمان شهر درگذشت . او راست مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر که حا
خطیبلغتنامه دهخداخطیب . [ خ َ ] (اِخ ) ابوالفتح بن عبدالقادربن صالح بن عبدالرحیم خطیب . از بزرگان شافعی در عصر خود بود. مولد و وفاتش به دمشق اتفاق افتاد (1244 هَ . ق . تا 1311 هَ . ق .). و او را تألیفات بسیار است و از آنجمله
خطیبلغتنامه دهخداخطیب . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در چهل وهشت هزارگزی باختر قره آغاج و 15هزارگزی شوسه ٔ مراغه بمیانه با 196 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ جیران و محصول آن غل
خطیبلغتنامه دهخداخطیب . [ خ َ ] (ع ص ) خطبه خوان . (منتهی الارب ). آنکه خطبه ٔ نماز می خواند. (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُطَباء : کانک قائم فیهم خطیباًو کلهم قیام للصلوة. ابن انباری .ما بسازیم یکی مجلس امروزین روزچون برون آید ا
خطبلغتنامه دهخداخطب . [ خ َ طَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه . واقع در نه هزاروپانصدگزی خاور مراغه به قره آغاج . این ده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای معتدل و 190 تن سکنه . آب آن از چشمه ساریلی و محصول آن غلات ، حبوبات و کرچک و
خطبلغتنامه دهخداخطب . [ خ َ طَ ] (ع مص ) تیره مایل بسرخی و زردی و یا مایل بسبزی گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خطبلغتنامه دهخداخطب . [ خ َ ] (ع اِ) حال . شان . کار خواه خرد باشد یا بزرگ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). ج ، خُطوب . قال فما خطبک یا سامری . (قرآن 95/20). و وجد من دونهم امراتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لانسقی حتی یصدر الرعاء و ابونا
خطبلغتنامه دهخداخطب . [ خ َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خِطبَه . خِطِیبی ̍؛ خواستگاری کردن زن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خطیبانلغتنامه دهخداخطیبان . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن . واقع در 10هزارگزی شمال فومن و کنار شوسه ٔ صومعه سرا برشت . دارای 227 تن سکنه که آب رودخانه ٔ ماسوله و گازر رودبار آنجا را مشروب می کند.
خطیبةلغتنامه دهخداخطیبة. [ خ َطْ طی ب َ ] (ع ص ) زن خواستگاری کرده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خطیبانلغتنامه دهخداخطیبان . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شفت بخش شهرستان فومن . واقع در15هزارگزی شمال خاوری فومن و 6هزارگزی شمال خاوری شفت است . دارای 564 تن سکنه و آب آن از سالک جو و استخ
خطیبونلغتنامه دهخداخطیبون . [ خ َطْ طی ] (ع اِ) ج ِ خِطّیب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خطیبیلغتنامه دهخداخطیبی . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 122هزارگزی جنوب خاوری کنگان و یکهزاروپانصدگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. دارای 130 تن سکنه است . آب آن ازقنات و محصول آنجا
ابوالنجملغتنامه دهخداابوالنجم . [ اَ بُن ْ ن َ ] (اِخ )رکن الدین خطیب مغربی . رجوع به خطیب مغربی ... شود.
خطیبی کردنلغتنامه دهخداخطیبی کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطبه خواندن . خطبه خوانی کردن . (ناظم الاطباء) : پیش مغی پشت صلیبی مکن دعوی شمشیر خطیبی مکن . نظامی .|| موعظه کردن . (ناظم الاطباء).
خطیب فلکلغتنامه دهخداخطیب فلک . [ خ َ ب ِ ف َ ل َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از کوکب مشتری است .(برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ).
خطیب امویلغتنامه دهخداخطیب اموی . [ خ َ ب ِ اُ م َ ی ی ] (اِخ ) حسن بن علی بن خلف اموی . متولد بسال 514 هَ . ق . و متوفی بسال 602 هَ . ق . مکنی به ابوعلی ، ادیب و عالم به فلکیات از اهل قرطبه بود. او در قرطبه متولد شد و در اشبیلیه
خطیب بغدادیلغتنامه دهخداخطیب بغدادی . [ خ َ ب ِ ب َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن ثابت بغدادی . رجوع به احمدبن علی بن ثابت شود.
خطیب اسکافیلغتنامه دهخداخطیب اسکافی . [ خ َ ب ِ اِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ خطیب اسکافی متولد 420 هَ . ق . عالم بادب و لغة و از اهل اصبهان بود. ابتداء کفشگر بود و سپس خطیب ری شد. از کتب اوست مبادی اللغة و نقدالشعر و درةالتنزیل و عروة التأویل در آیات متشابهه و غلط کتاب
حسن خطیبلغتنامه دهخداحسن خطیب . [ ح َ س َ ن ِ خ َ ] (اِخ ) ظاهراً از خاندان خطیب کرمانی است که در سده ٔ دهم تا یازدهم در آن سرزمین شهرت داشته اند. رجوع به «مزارات کرمان ص 81» چ سیدمحمد هاشمی و تصحیح حسین کوهی کرمانی و کلمه ٔ حسن سبزواری شود. از این مرد کتابی بنام
ابوبکر خطیبلغتنامه دهخداابوبکر خطیب . [ اَ بو ب َ رِ خ َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی بغدادی . فقیه و محدث ومورخ . او در فقه شاگرد ابوالحسن محاملی است . و نزدیک صد تألیف دارد و تاریخ او معروف به تاریخ خطیب مشهور، و به طبع رسیده است . مولد او به سال 391</span
هاشم خطیبلغتنامه دهخداهاشم خطیب . [ ش ِم ِ خ َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالواحدبن هاشم الاسدی ، مکنی به ابوطاهر. اهل حلب ، خطیبی بلیغ و واعظ و ادیب بود. اصلش از رقه و در سال 496 هَ . ق . در حلب به دنیا آمد. شغل خطبه خوانی حلب به وی واگذار گردید. محمدبن نصر القیسرانی
یاسین الخطیبلغتنامه دهخدایاسین الخطیب . [ نُل ْ خ َ ] (اِخ ) یاسین بن خیراﷲ خطیب عمری (1157-1210 هَ . ق .) مورخی است از علماء و ادباء و شعرای موصل برادر وی (محمد امین ) در منهل الاولیاء برخی از کتب او را بدین سان یاد کرده : (منهج الث