خلاصی یافتنلغتنامه دهخداخلاصی یافتن . [ خ ِ / خ َ ت َ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . رستن . رهایی یافتن . (یادداشت بخط مؤلف ). اِنفِلات . تخلص : گفت ... بخشیدیم ... همگان خلاصی یافتند. (تاریخ بیهقی ). بونصر... خواجه را خدمتها کرده بود... و چون خل
بُن تخمکchalazaواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از تخمک یا دانه که تخمکپوشها را به یکدیگر و به خورش پیوند میدهد
خلاسیلغتنامه دهخداخلاسی . [ خ َ سی ی ] (ع ص ، اِ) کودک که یکی از ابوین وی سپید و دیگری سیاه باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خلاصیلغتنامه دهخداخلاصی . [ خ ِ / خ َ ] (حامص ) آزادی . رستگاری . رهایی . نجات . (ناظم الاطباء) : دل ز راحت نشان نخواهد دادغم خلاصی بجان نخواهد داد. خاقانی .گر از غم خلاصی طلب کردمی هم از نای نو
خلاص کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نجاتدادن، رهاندن، آزاد کردن، رهانیدن ≠ گرفتار کردن ۲. اعدام کردن، کشتن ۳. آسوده کردن، خلاصی بخشیدن، خلاصی یافتن
انفصاءلغتنامه دهخداانفصاء. [ اِ ف ِ ] (ع مص ) رستن ورهایی یافتن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خلاصی یافتن و بدرآمدن از چیزی . (از اقرب الموارد).
یله یافتنلغتنامه دهخدایله یافتن . [ ی َ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) رهایی یافتن . خلاصی یافتن . نجات پیدا کردن . (یادداشت مؤلف ) : دامن توحید گیر پند سنایی شنوتا که بیابی به حشر ز آتش دوزخ یله .سنایی .
انشجارلغتنامه دهخداانشجار. [ اِ ش ِ ] (ع مص ) رسیدن چشم کسی را و بیخواب شدن . (منتهی الارب ). خواب از چشم کسی برداشته شدن . (ناظم الاطباء). خواب از چشم دور شدن . (از اقرب الموارد). بی خواب شدن . (یادداشت مؤلف ). || خلاصی یافتن . (ناظم الاطباء). به شتاب رهایی یافتن . (از اقرب الموارد).
تفصی کردنلغتنامه دهخداتفصی کردن . [ ت َ ف َص ْ صی ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدر آمدن از دشواری . خلاصی یافتن از (تنگی ) مشکلات . رهایی یافتن از مضیقه و بلیه : و او چند فرزه شهر از شهرهای هند بازگذارد... تا از عهده ٔ این مشروطات تفصی کند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ <span class="hl" dir
خلاصیلغتنامه دهخداخلاصی . [ خ ِ / خ َ ] (حامص ) آزادی . رستگاری . رهایی . نجات . (ناظم الاطباء) : دل ز راحت نشان نخواهد دادغم خلاصی بجان نخواهد داد. خاقانی .گر از غم خلاصی طلب کردمی هم از نای نو
خلاصیلغتنامه دهخداخلاصی . [ خ ِ / خ َ ] (حامص ) آزادی . رستگاری . رهایی . نجات . (ناظم الاطباء) : دل ز راحت نشان نخواهد دادغم خلاصی بجان نخواهد داد. خاقانی .گر از غم خلاصی طلب کردمی هم از نای نو
اخلاصیلغتنامه دهخدااخلاصی . [ اِ ] (ص نسبی ، اِ) قسمی درهم و شاید درهم اخلاصیه یعنی درهم قل هواللهی باشد : بدین یک بیت او را صدهزار درم اخلاصی داد. (تاریخ بیهق ).