لغتنامه دهخدا
خلو. [ خ ُ ل ُوو ] (ع مص ) خالی بودن . خلاء. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). منه : جاؤونی خلو زید؛ ای خلوهم منه ؛ ای خالین منه : چون فخرالدوله وفات یافت به قاموس کس فرستاد و از وفات او و خلو عرصه ٔ ولایت خبر داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمین