خنبانلغتنامه دهخداخنبان . [ خُم ْ ] (نف ) جنبان . لرزان . (ناظم الاطباء). || خیزکنان . جهان . (از ناظم الاطباء).
خانبانلغتنامه دهخداخانبان . (اِخ ) نام محلی کنار راه تبریز و مراغه میان تازه کند و خضرلو در 97000 گزی تبریز.
خنبانیدنلغتنامه دهخداخنبانیدن . [ خُم ْ دَ ] (مص ) تقلید کردن گفتگوها وحرکات و سکنات مردم را بطور تمسخر. (برهان قاطع).
خنبانیدنلغتنامه دهخداخنبانیدن . [ خُم ْ دَ ] (مص ) تقلید کردن گفتگوها وحرکات و سکنات مردم را بطور تمسخر. (برهان قاطع).