خواب سختلغتنامه دهخداخواب سخت . [ خوا/ خا ب ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب گران . خواب عمیق . سَبح . تسبیح . سبیحة. (یادداشت بخط مؤلف ).
خوابلغتنامه دهخداخواب . [ خوا / خا ](اِ) نقیض بیداری . نوم . حالت آسایش و راحتی که بواسطه ٔ از کار بازآمدن حواس ظاهره و فقدان حس در انسان و سایر حیوانات بروز می کند. (ناظم الاطباء). واگذاشتن نفس استعمال حواس را به واگذاشتی طبیعی . منام . حثاث . رقد. رقود. رقا
بیداربختیلغتنامه دهخدابیداربختی . [ بی ب َ ](حامص مرکب ) خوشبختی . خوش طالعی . مقبلی : کرد بیداربختیم یاری دادم از خواب سخت بیداری .نظامی .
سبیخةلغتنامه دهخداسبیخة. [ س َ خ َ ] (ع اِ) یک نواله از پنبه . ج ، سبائخ . (منتهی الارب ). قطعه ای از سبیخ . || خواب سخت . ج ، سبائخ . (منتهی الارب ).
سبخلغتنامه دهخداسبخ . [ س َ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ). تباعد. (اقرب الموارد). || خواب سخت . (منتهی الارب ). سخت خوابیدن . (اقرب الموارد). || فراغ . (منتهی الارب ). فارغ بودن . (اقرب الموارد).
سبیخلغتنامه دهخداسبیخ . [ س َ ] (ع اِ) پاره ای از پنبه که آن را پهن کرده دوا بر آن پاشند. (منتهی الارب ). پاره ای از پنبه که بر آن دوا و غیره قرار دهند. (اقرب الموارد). || پَرِ افتاده از مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): وردت ماء حوله سبیخ الطیر و سبائخة. (اقرب الموارد). || باغنده ٔ پیچ
مست شدنلغتنامه دهخدامست شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حالتی دست دادن از سستی و لذت و نشاط و کم خردی با خوردن شراب و دیگر مسکرات و امثال آن . سکر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). نزف . انزاف . نشوة. انتشاء. ثمل . انهکاک . دجر. صاحب آنندراج گوید: گرم شدن ، سرگران گردیدن ، از پرکار شدن ، از پرکار رف
خوابلغتنامه دهخداخواب . [ خوا / خا ](اِ) نقیض بیداری . نوم . حالت آسایش و راحتی که بواسطه ٔ از کار بازآمدن حواس ظاهره و فقدان حس در انسان و سایر حیوانات بروز می کند. (ناظم الاطباء). واگذاشتن نفس استعمال حواس را به واگذاشتی طبیعی . منام . حثاث . رقد. رقود. رقا
خوابفرهنگ فارسی عمید۱. حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار میافتد.۲. تصاویر، وقایع، و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان میگذرد؛ رؤیا.۳. (صفت) [مجاز] بیخبر.۴. جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن به آن است.۵. (اسم مصدر) رکود: خواب پول.۶. (بن مضارعِ خوابیدن) = خو
خوابhibernation 1, sleep modeواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن پس از انتقال محتویات حافظۀ موقت به حافظۀ ثابت، رایانه بدون فعالیت باقی میماند تا بتوان پس از مدتی روند کار برنامهها را بدون تغییر از سر گرفت
درخوابلغتنامه دهخدادرخواب . [ دَ خوا / خا ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، واقع در 135هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و چهارهزارگزی جنوب راه مالرو مشک به کهنوج . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl
پیر بی خوابلغتنامه دهخداپیر بی خواب . [ رِ خوا / خا ] (اِخ ) گویا مرشدی یعنی پیشوای طریقتی و شیخی از شیوخ صوفیه بوده است که هیچ نمی خفته است . پیری افسانه ای که هیچ نمی خفته است . || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول فارسی بکسی که دیر یا کم خسبد خاصه اطفال گویند پیر
پیراهن خوابلغتنامه دهخداپیراهن خواب . [ هََ ن ِ خوا /خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ٔ خاص خفتن . شبی . (برهان ). جامه ٔ شب . || پیراهن زیر زنان .
خوابلغتنامه دهخداخواب . [ خوا / خا ](اِ) نقیض بیداری . نوم . حالت آسایش و راحتی که بواسطه ٔ از کار بازآمدن حواس ظاهره و فقدان حس در انسان و سایر حیوانات بروز می کند. (ناظم الاطباء). واگذاشتن نفس استعمال حواس را به واگذاشتی طبیعی . منام . حثاث . رقد. رقود. رقا
خور و خوابلغتنامه دهخداخور و خواب . [ خوَ / خ ُ رُ خوا / خا ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عمل خوردن و خوابیدن . کنایه از راحت و آسایش است . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر همین خور و خواب است حاصل از عمرت بهی