خوارجلغتنامه دهخداخوارج . [ خ َ رِ ] (اِخ ) نام فرقه ای است از مسلمانان که بعد از جنگ صِفّین و مسأله ٔ حکمیت بمخالفت خلیفه ٔوقت برخاستند و چون از طرف علی (ع ) ابوموسی اشعری و از طرف معاویه عمروبن عاص بداوری معین شده بودند تا با مطالعه ٔ کتاب خدا و سنت رسول معلوم کنند که از علی و معاویه کدام ی
خوارجلغتنامه دهخداخوارج . [ خ َ رِ ] (ع ص ، اِ) کسانی که ده یک بدون اذن از مردمان می گیرند . (از تعریفات جرجانی ).
خوارجلغتنامه دهخداخوارج . [ خ َ رِ ] (ع اِ) ج ِ خارجه . || خارجی . (یادداشت مؤلف ). خارجیها . || خوارج المال ؛ کنیز. ماده اسب . ماده خر. (منتهی الارب ).
خوارجفرهنگ فارسی عمید۱. گروهی که در جنگ صِفّین از بیعت علیبن ابیطالب خارج شدند و معتقد بودند مرتکب معاصی کبیره، کافر است و خروج بر امام ظالم را واجب میدانستند.۲. [مجاز] کافران.
خوارجفرهنگ فارسی معین(خَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ خارجه . گروهی از سپاهیان امام علی (ع ) که در جنگ صفین از بیعت با آن حضرت خارج شدند.
سنگ خوارجلغتنامه دهخداسنگ خوارج . [ س َ خوا / خا رَ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی سنگ خوارک است که اسفرود باشد و آن جانوری است کوچک و سیاه رنگ برابر به گنجشک و چند پر مثل شاخی بر سر دارد وعربان قطاة گویندش . (برهان ). اسفرود. قطاة. (ناظم الاطباء). رجوع به سنگخوار. سن
خورشفرهنگ فارسی عمید۱. هرنوع خوراک نسبتاً آبداری که معمولاً با پلو خورده میشود؛ خورشت: خورش قیمه.۲. [قدیمی] خوراک؛ غذا؛ خوردنی.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] خوردن.
خورشلغتنامه دهخداخورش . [ خوَ / خ ُ رِ ] (اِ) غذا. طعام . (ناظم الاطباء). قوت . خوردنی . (یادداشت بخط مؤلف ) : چهل روز افزون خورش برگرفت بیامد دمان تا چه بیند شگفت . فردوسی .همان نیزتنگی در آن رزم
سنگ خوارجلغتنامه دهخداسنگ خوارج . [ س َ خوا / خا رَ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی سنگ خوارک است که اسفرود باشد و آن جانوری است کوچک و سیاه رنگ برابر به گنجشک و چند پر مثل شاخی بر سر دارد وعربان قطاة گویندش . (برهان ). اسفرود. قطاة. (ناظم الاطباء). رجوع به سنگخوار. سن
مارقةلغتنامه دهخدامارقة. [ رِ ق َ ] (ع ص ) گروه خوارج . (منتهی الارب ). مؤنث مارق . (از اقرب الموارد). گروه خوارج . (ناظم الاطباء). خوارج را گویند بسبب خروجشان از دین . (از اقرب الموارد). رجوع به مارق شود.
کحیلةلغتنامه دهخداکحیلة. [ ک َ ل َ ] (اِخ ) از نساء خوارج که در ولایة ابن عامر در بصرة با دیگر خوارج خروج کرد. (البیان و التبیین ج 1 ص 283).
سنگ خوارجلغتنامه دهخداسنگ خوارج . [ س َ خوا / خا رَ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی سنگ خوارک است که اسفرود باشد و آن جانوری است کوچک و سیاه رنگ برابر به گنجشک و چند پر مثل شاخی بر سر دارد وعربان قطاة گویندش . (برهان ). اسفرود. قطاة. (ناظم الاطباء). رجوع به سنگخوار. سن