خواستار بودن؛ خواهنده بودن؛ خواستاری.
خواستاری، شور، شاد
۱. بستانکاری.۲. [قدیمی] خواستاری.
درخواست، خواهش، خواستاری، خواستار، خواهان، سائل
پیشنهادات، درخواست، تقاضا، خواستاری، التماس، تشجیع