خواصلغتنامه دهخداخواص . [ خ َوْاص ص ] (اِخ ) ابراهیم . از بزرگان صوفی است . رجوع به ابراهیم خواص شود.
خواصلغتنامه دهخداخواص . [ خ َ واص ص ] (ع اِ) مردمان خاص .ضد عوام . (ناظم الاطباء). ج ِ خاصّه . نزدیکان . مقربان : احمد و شکر خادم تنی چند از خواص و طبیب و حاکم لشکر را بخواندند و گفتند... (تاریخ بیهقی ).و خواص قوم او را نزدیک وی آوردند تا با وی سخن گویند مگر وی جواب ده
خواصلغتنامه دهخداخواص . [ خ َوْ وا ] (ع ص )خوص فروش . (ناظم الاطباء). آنکه برگ خرما فروشد. (یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه برگ خرما بافد زنبیل را. زنبیل باف . زنبیل گر. (یادداشت بخط مؤلف ).
خواصفرهنگ فارسی عمید۱. نزدیکان.۲. [مقابلِ عوام] بزرگان؛ برگزیدگان.۳. ویژگیها؛ خاصیتها: خواصّ دارویی.
کلک 1hoax 1واژههای مصوب فرهنگستانعملیاتی معمولاً نرمافزاری یا الکترونیکی بهصورت پیغام برای فریب کاربر تا امری نادرست را باور کند و دست به انجام کارهایی بزند که مطلوب فرستندۀ پیغام است
کلک زدنhoax 2واژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از کلک برای فریب کاربر و واداشتن او به کارهایی که مطلوب فرستندۀ پیغام است
خوازلغتنامه دهخداخواز. [ خ َ ] (اِ) چوبدستی که خر و گاو و سایر ستور را بدان رانند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || چوبی که در روی آن پارچه های مرطوب اندازند تا خشک شود. (ناظم الاطباء).
خوازلغتنامه دهخداخواز. [ خوا / خا ] (اِ) ظاهراً تزییناتی بوده که با چوب و پارچه شبیه به طاق نصرتهای کنونی برای جشن و شادی و افتخار کسی برپا می کردند. رجوع به خوازه شود.
خواصیلغتنامه دهخداخواصی .[ خ َ ] (اِ) آن جایی از نشستگاه پشت فیل که نوکر و ملازم در عقب سر آقای خود می نشینند. (ناظم الاطباء).
خواص خوانلغتنامه دهخداخواص خوان . [ خ َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه خواص ادویات را یک یک وانماید. (آنندراج ).
خواص مغربیلغتنامه دهخداخواص مغربی . [ خ َ ص ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابوسلیمان . از بزرگان بود. رجوع به ابوسلیمان خواص مغربی در این لغتنامه و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 394 و ج 4 ص 7
فلفل خواصلغتنامه دهخدافلفل خواص . [ ف ِ ف ِ ل ِ خ َ واص ص ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماهودانه است که حب الملوک نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
خواصیلغتنامه دهخداخواصی .[ خ َ ] (اِ) آن جایی از نشستگاه پشت فیل که نوکر و ملازم در عقب سر آقای خود می نشینند. (ناظم الاطباء).
خواص خوانلغتنامه دهخداخواص خوان . [ خ َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه خواص ادویات را یک یک وانماید. (آنندراج ).
خواص مغربیلغتنامه دهخداخواص مغربی . [ خ َ ص ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابوسلیمان . از بزرگان بود. رجوع به ابوسلیمان خواص مغربی در این لغتنامه و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 394 و ج 4 ص 7
خواص انسدادیbarrier properties 1واژههای مصوب فرهنگستانخاصیت مواد، ازجمله مواد بستهبندی غذا و نوشیدنیها در برابر نفوذ سایر ترکیبات، مانند آب و بخار آب و برخی گازها
فلفل خواصلغتنامه دهخدافلفل خواص . [ ف ِ ف ِ ل ِ خ َ واص ص ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماهودانه است که حب الملوک نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
اخواصلغتنامه دهخدااخواص . [ اِخ ْ ] (ع مص ) برگ برآوردن ، چنانکه خرما. برگ بیاوردن خرما. (تاج المصادر بیهقی ). برگ بیرون آوردن خرمابن . (منتهی الارب ). || اخوص العرفج ؛ ای تفطّرَ بورق .
توحید اخص الخواصلغتنامه دهخداتوحید اخص الخواص . [ ت َ دِ اَ خ َص ْ صُل ْ خ َ واص ص ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توحید خاص . توحید خواص . رجوع به توحید عیانی کشفی و توحید و دیگر ترکیبهای آن شود.
توحید خواصلغتنامه دهخداتوحید خواص . [ ت َ / تُو دِ خ َ واص ص ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به توحید عیانی کشفی و توحید و دیگر ترکیبهای آن شود.
ابراهیم خواصلغتنامه دهخداابراهیم خواص . [ اِ م ِ خ َوْ وا ] (اِخ ) ابواسحاق بغدادی . اصلاً ایرانی و پدرش از مردم آمل بوده و چون تولد و پرورش ابراهیم در بغداد بود به بغدادی مشهور گشت . ابراهیم در آغاز عمر چندی بتحصیل پرداخت و پس از آن مایل بتصوف گشت و چنانکه لقب او دلالت دارد معاش خود را از بافتن بوری