خواهشلغتنامه دهخداخواهش . [ خوا / خا هَِ ] (اِمص )درخواست . استدعا. عرض داشت . تقاضا. (ناظم الاطباء). التماس . طلب . تمنی . (یادداشت بخط مؤلف ) : ز خویشان فرستادصد نزد من بدین خواهش آمد گو پیلتن . فردوسی .
کلک 1hoax 1واژههای مصوب فرهنگستانعملیاتی معمولاً نرمافزاری یا الکترونیکی بهصورت پیغام برای فریب کاربر تا امری نادرست را باور کند و دست به انجام کارهایی بزند که مطلوب فرستندۀ پیغام است
کلک زدنhoax 2واژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از کلک برای فریب کاربر و واداشتن او به کارهایی که مطلوب فرستندۀ پیغام است
خوش خواهشلغتنامه دهخداخوش خواهش . [ خوَش ْ / خُش ْ خوا / خا هَِ ] (ص مرکب ) تندآرزو. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) شوق . اشتیاق تمام . (از برهان قاطع).
خواهش الهیلغتنامه دهخداخواهش الهی . [ خوا / خا هَِ ش ِ اِ لا] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رضای حق . (ناظم الاطباء).
خواهش داشتنلغتنامه دهخداخواهش داشتن . [ خوا / خا هَِ ت َ ] (مص مرکب ) عرض داشتن . استدعا داشتن . تقاضا داشتن . || طلب داشتن .
خواهشگریلغتنامه دهخداخواهشگری . [ خوا / خا هَِ گ َ ] (حامص مرکب ) شفاعت . ذرع . توسط. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ) : که خواهشگری کن بنزیک شاه ز کردار ما تا ببخشد گناه . فردوسی .دلیران ایران بمات
خواهشمندلغتنامه دهخداخواهشمند. [ خوا / خا هَِ م َ ] (ص مرکب ) مستدعی . ملتِمس . طالب . (یادداشت بخط مؤلف ). متقاضی . || آرزومند. مشتاق . (ناظم الاطباء).
خواهش الهیلغتنامه دهخداخواهش الهی . [ خوا / خا هَِ ش ِ اِ لا] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رضای حق . (ناظم الاطباء).
خواهش داشتنلغتنامه دهخداخواهش داشتن . [ خوا / خا هَِ ت َ ] (مص مرکب ) عرض داشتن . استدعا داشتن . تقاضا داشتن . || طلب داشتن .
خواهش کردنلغتنامه دهخداخواهش کردن . [ خوا / خا هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) طلب کردن . تقاضا کردن . درخواست کردن . التماس کردن . تمنی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : و از او خواهش می کنند هرکه در آسمانها و زمینهاست . (تاریخ بیهقی ).بعذرآوری خوا
خواهش پذیرلغتنامه دهخداخواهش پذیر. [ خوا / خا هَِ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ خواهش . قبول کننده ٔ خواهش : زن کارپیرای روشن ضمیربدان خواسته گشت خواهش پذیر.نظامی .
خواهش کنندهلغتنامه دهخداخواهش کننده . [ خوا / خا هَِ ک ُ ن َ ن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شافع. شفیع. (مهذب الاسماء). مستدعی . خواهنده . خواهش کن : چو بشنید پرویز پوزش گران برانگیخت از هر سویی مهتران
خوش خواهشلغتنامه دهخداخوش خواهش . [ خوَش ْ / خُش ْ خوا / خا هَِ ] (ص مرکب ) تندآرزو. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) شوق . اشتیاق تمام . (از برهان قاطع).
بی خواهشلغتنامه دهخدابی خواهش . [ خوا / خا هَِ ] (ق مرکب ، ص مرکب ) بی خواستاری . بی طلب . || بی مقصود و بی قصد. (ناظم الاطباء). || بی اراده و بی میل . (ناظم الاطباء). بی خواهانی . || بی طوع و بی رغبت . (آنندراج ).