خودتراشلغتنامه دهخداخودتراش . [ خوَدْ / خُدْ ت َ ] (نف مرکب ) که خود تراشد. || (اِ مرکب ) تیغ که تیغه ٔ آن بدسته پیوسته نیست و در هر بار تراشیدن تیغه را عوض توان کرد. (یادداشت بخط مؤلف ).- تیغ خودتراش ؛ تیغی که بدسته پیوسته نیست و د
تراشلغتنامه دهخداتراش . [ ت َ ] (اِمص ، اِ) طمع و توقع. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). کنایه از طمع باشد. (انجمن آرا) : همه یار تو از بهر تراشندپی لقمه هوادار تو باشند. ناصرخسرو.در ترا