خوشگللغتنامه دهخداخوشگل . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ِ ] (ص مرکب ) قشنگ . هجیر. زیبا. وجیه .شکیل . صبیح . خوبرو. (یادداشت مؤلف ). مقابل بدگل .- امثال : خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند .<span class="hl"
خوشگل، خوشگلفرهنگ مترادف و متضادجمیل، خوبرو، خوشاندام، خوشقیافه، خوشکل، دلربا، رعنا، زیبا، زیبارو، شکیل، صبیح، ظریف، قشنگ، ماهرو، ملوس، ملیح، نکورو، نیکمنظر، وجیه ≠ بدگل، زشت
خوشللغتنامه دهخداخوشل . [ ش َ ](اِخ ) دهی است از دهستان زانو سرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در جنوب نوشهر. کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
خوشگل، خوشگلفرهنگ مترادف و متضادجمیل، خوبرو، خوشاندام، خوشقیافه، خوشکل، دلربا، رعنا، زیبا، زیبارو، شکیل، صبیح، ظریف، قشنگ، ماهرو، ملوس، ملیح، نکورو، نیکمنظر، وجیه ≠ بدگل، زشت
خوشگلکلغتنامه دهخداخوشگلک . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ِ ل َ ] (ص مصغر) با خوشگلی اندک . آنکه در او شمه ای از جمال است . (یادداشت مؤلف ).
خوشگلیلغتنامه دهخداخوشگلی . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ِ ] (حامص مرکب ) خوبرویی . زیبارویی . خوش منظری . صباحت . (یادداشت مؤلف ).
خوشگلکلغتنامه دهخداخوشگلک . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ِ ل َ ] (ص مصغر) با خوشگلی اندک . آنکه در او شمه ای از جمال است . (یادداشت مؤلف ).
خوشگلیلغتنامه دهخداخوشگلی . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ِ ] (حامص مرکب ) خوبرویی . زیبارویی . خوش منظری . صباحت . (یادداشت مؤلف ).
خوشگل، خوشگلفرهنگ مترادف و متضادجمیل، خوبرو، خوشاندام، خوشقیافه، خوشکل، دلربا، رعنا، زیبا، زیبارو، شکیل، صبیح، ظریف، قشنگ، ماهرو، ملوس، ملیح، نکورو، نیکمنظر، وجیه ≠ بدگل، زشت