خوشگوارلغتنامه دهخداخوشگوار. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (نف مرکب ) خوش گوارنده . هنی . سریعالانهضام . سریعالهضم . سبک . زودگذر. زودگوار. مفرح . زودهضم . (یادداشت مؤلف ). || نکو. ملایم . خوب . سازگار. که طبیعت در آن خوش شود و آرام یابد از آب یا هوا یا شربت یا می و ج
خوشگوار، خوشگوارفرهنگ مترادف و متضاد۱. سریعالهضم، سهلالهضم، گوارا، مطابق میل ۲. مهنا، خوشمزه، لذیذ ≠ بدگوار
خوشگوار گردیدنلغتنامه دهخداخوشگوار گردیدن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خوشگوار شدن . || گوارا شدن .
خوشگوار شدنلغتنامه دهخداخوشگوار شدن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سریعالهضم شدن . سریعالانهضام گردیدن . || عذب شدن . گوارا شدن .
خوشگوار کردنلغتنامه دهخداخوشگوار کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سریعالهضم کردن . سریعالانهضام کردن . || گوارا کردن . عذب کردن .
خوشگوار گردانیدنلغتنامه دهخداخوشگوار گردانیدن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) سریعالهضم گردانیدن . خوشگوار کردن . || گوارا کردن . عذب گردانیدن .
خوشگوار، خوشگوارفرهنگ مترادف و متضاد۱. سریعالهضم، سهلالهضم، گوارا، مطابق میل ۲. مهنا، خوشمزه، لذیذ ≠ بدگوار
خوشگواردلغتنامه دهخداخوشگوارد. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (ن مف مرکب ) خوش گواریده . سریعالهضم . سریعالانهضام . (یادداشت مؤلف ). || عذب . گوارا. (یادداشت مؤلف ).
خوشگواریلغتنامه دهخداخوشگواری . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (حامص مرکب ) سریعالانهضامی . سرعت هضم . زودگواری : ز هر طعمه ای خوشگواریش بین حلاوت مبین سازگاریش بین . نظامی .|| سازگاری . گوارایی .
خوشگوار گردیدنلغتنامه دهخداخوشگوار گردیدن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خوشگوار شدن . || گوارا شدن .
خوشگوار شدنلغتنامه دهخداخوشگوار شدن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سریعالهضم شدن . سریعالانهضام گردیدن . || عذب شدن . گوارا شدن .
ناخوشگواریلغتنامه دهخداناخوشگواری . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (حامص مرکب ) خوشگوار نبودن . گوارا نبودن . صفت ناخوشگوار. مقابل خوشگوار. رجوع به خوشگوار شود.
خوشگوار گردیدنلغتنامه دهخداخوشگوار گردیدن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خوشگوار شدن . || گوارا شدن .
خوشگوار شدنلغتنامه دهخداخوشگوار شدن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سریعالهضم شدن . سریعالانهضام گردیدن . || عذب شدن . گوارا شدن .
خوشگوار کردنلغتنامه دهخداخوشگوار کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سریعالهضم کردن . سریعالانهضام کردن . || گوارا کردن . عذب کردن .
خوشگوار گردانیدنلغتنامه دهخداخوشگوار گردانیدن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) سریعالهضم گردانیدن . خوشگوار کردن . || گوارا کردن . عذب گردانیدن .
خوشگواردلغتنامه دهخداخوشگوارد. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (ن مف مرکب ) خوش گواریده . سریعالهضم . سریعالانهضام . (یادداشت مؤلف ). || عذب . گوارا. (یادداشت مؤلف ).
خوشگوار، خوشگوارفرهنگ مترادف و متضاد۱. سریعالهضم، سهلالهضم، گوارا، مطابق میل ۲. مهنا، خوشمزه، لذیذ ≠ بدگوار