خِتَامُهُفرهنگ واژگان قرآنمهرو مومش - پايانش (درمورد خوردني ونوشيدني آخرين طعمي که از آن در دهان باقي مي ماند )(کلمه ختام به معناي وسيله مهر زدن است و در عبارت "خِتَامُهُ مِسْکٌ " ميفرمايد وسيله مهر زدن بر آن رحيق (شراب صاف و بدون ناخالصي) بجاي گل و لاک و امثال آن - که در دنيا بوسيله آنها مهر و موم ميکنند - مشک است وبعضي نيز
ختامةلغتنامه دهخداختامة. [ خ ِم َ ] (ع اِ) موم و لک و غیره که بر آن مهر کنند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
مشکین ختامهلغتنامه دهخدامشکین ختامه . [ م ُ / م ِخ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شرابی که در آخر بوی مشک دهد. (انجمن آرا). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ختامةلغتنامه دهخداختامة. [ خ ِم َ ] (ع اِ) موم و لک و غیره که بر آن مهر کنند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
مشکین ختامهلغتنامه دهخدامشکین ختامه . [ م ُ / م ِخ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شرابی که در آخر بوی مشک دهد. (انجمن آرا). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
متنافسلغتنامه دهخدامتنافس . [م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) رغبت کننده به چیزی به طریق مبارات . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آرزومند و راغب و مشتاق ، بخصوص هنگام رقابت و همچشمی . (ناظم الاطباء) : ختامه مسک و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون . (قرآن <span class="hl" di
طین ختملغتنامه دهخداطین ختم . [ ن ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )گِل مهر. گِل سرخ . و رجوع به غیاث ذیل ختام و ختامه و همین لغت نامه ذیل لک و لاک و طین مختوم و مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ محمدِ پروین گنابادی ج 1 ص 486 شود.
مسکلغتنامه دهخدامسک . [ م ِ ] (معرب ، اِ) مشک . فارسی معرب است و عرب آن را مشموم خواندندی . ج ، مِسَک . (منتهی الارب ). دوای خوشبوی معروف . (از غیاث ). نوعی طیب است و آن را از خون دابه ای چون آهو گیرند و گویند از خون آهویی است که دارای دو ناب سفید خمیده بسمت انسی است که بشکل شاخ می باشد. کلم