خیجلغتنامه دهخداخیج . (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد، واقع در 52 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2 هزارگزی جنوب مالرو عمومی مشهد به اخلمد. 155 تن سکنه . آب آن از رودخانه
خیجلغتنامه دهخداخیج . (اِخ ) دهی است جزء بلوک اربعه دهستان مرکزی بخش میامی شهرستان شاهرود واقع در 42 هزارگزی شمال باختری میامی و 20 هزارگزی شمال راه آهن خراسان با 1160 تن سکنه . (از فرهنگ جغ
دَرنِشینhatch-rest bar, ledge bar, hatch-rest section, hatch bearer, hatch-ledge bar, hatch zeeواژههای مصوب فرهنگستاننبشی فلزی به شکل Z که بهعنوان پایة نگهدارندة درِ انبار، دورتادور دهانة آن نصب میشود
پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
دریچة ورودیbooby hatch, companion hatchواژههای مصوب فرهنگستاندهانة ورودی کوچکی برای تردد از عرشة آزاد در کشتی یا انبار بدون باز کردن درِ انبار
دیرک دهانهhatch derrick, hatch boomواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دیرک برای جابهجایی بار که بر دهانة انبار نصب میشود
دهانة انبارhatchway, hatch 1, hatch openingواژههای مصوب فرهنگستاندهانهای عموماً چهارگوش در عرشة اصلی کشتی برای دسترسی به بخشهای پایینی کشتی متـ . دهانه ۳
خیجکلغتنامه دهخداخیجک . [ خ َ ج َ ] (اِ) درمنه . || سیاه دانه . خارخسک . || غنه ای است که بهندی مکتهی گویند. (یادداشت مؤلف ).
گاوآهنفرهنگ فارسی عمیدآلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به گردن گاو میبندند و با آن زمین را شخم میزنند؛ خیش؛ خیج؛ آهنجفت؛ آهنشیار.
کلاتهلغتنامه دهخداکلاته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِ) قلعه یا دهی کوچک که بربلندی ساخته باشند. (برهان ) (غیاث ). دیهای کوچک . (صحاح الفرس ). هر شهر و حصار که بربالای کوه و پشته ٔ بلند ساخته باشند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : کردش اندر خبک د
خیجکلغتنامه دهخداخیجک . [ خ َ ج َ ] (اِ) درمنه . || سیاه دانه . خارخسک . || غنه ای است که بهندی مکتهی گویند. (یادداشت مؤلف ).